فریبرز بنهاد بر سر کلاه
که هم پهلوان بود و هم پور شاه
ازان پس بفرمود رهام را
که پیدا کند با گهر نام را
بدو گفت رو پیش پیران خرام
ز من نزد آن پهلوان بر پیام
بگویش که کردار گردان سپهر
همیشه چنین بود پر درد و مهر
یکی را برآرد بچرخ بلند
یکی را کند زار و خوار و نژند
کسی کو بلاجست گرد آن بود
شبیخون نه کردار مردان بود
شبیخون نسازند کنداوران
کسی کو گراید بگرز گران
تو گر با درنگی درنگ آوریم
گرت رای جنگست جنگ آوریم
ز پیش فریبرز رهام گرد
برون رفت و پیغام و نامه ببرد
بیامد طلایه بدیدش براه
بپرسیدش از نام وز جایگاه
بدو گفت رهام جنگی منم
هنرمند و بیدار و سنگی منم
پیام فریبرز کاوس شاه
به پیران رسانم بدین رزمگاه
ز پیش طلایه سواری چو گرد
بیامد سخنها همه یاد کرد
که رهام گودرز زان رزمگاه
بیامد سوی پهلوان سپاه
بفرمود تا پیش اوی آورند
گشادهدل و تازهروی آورند
سراینده رهام شد پیش اوی
بترس از نهان بداندیش اوی
چو پیران ورا دید بنواختش
بپرسید و بر تخت بنشاختش
برآورد رهام راز از نهفت
پیام فریبرز با او بگفت
چنین گفت پیران برهام گرد
که این جنگ را خرد نتوان شمرد
شما را بد این پیش دستی بجنگ
ندیدیم با طوس رای و درنگ
بمرز اندر آمد چو گرگ سترگ
همی کشت بیباک خرد و بزرگ
چه مایه بکشت و چه مایه ببرد
بدو نیک این مرز یکسان شمرد
مکافات این بد کنون یافتند
اگر چند با کینه بشتافتند
کنون گر تویی پهلوان سپاه
چنانچون ترا باید از من بخواه
گر ایدونک یک ماه خواهی درنگ
ز لشکر نیاید سواری بجنگ
وگر جنگ جویی منم برکنار
بیارای و برکش صف کارزار
چو یک مه بدین آرزو بشمرید
که از مرز تورانزمین بگذرید
برانید لشکر سوی مرز خویش
ببینید یکسر همه ارز خویش
وگرنه بجنگ اندر آرید چنگ
مخواهید زین پس زمان و درنگ
یکی خلعت آراست رهام را
چنانچون بود درخور نام را
بنزد فریبرز رهام گرد
بیاورد نامه چنانچون ببرد
فریبرز چون یافت روز درنگ
بهر سو بیازید چون شیرچنگ
سر بدرهها را گشادن گرفت
نهاده همه رای دادن گرفت
کشیدند و لشکر بیاراستند
ز هر چیز لختی بپیراستند
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: فریبرز، که هم پهلوان و هم فرزند شاه بود، به رهام دستور میدهد تا نامی را پیدا کند. او به رهام میگوید که به پیران برود و پیامی درباره جنگ منتقل کند. فریبرز به رهام میگوید که سرنوشت انسانها به دست گردان زمین پر از درد و محبت است، و چه بسا کسی در سختی باشد و کسی دیگر در رفاه.
رهام به میدان جنگ میرسد و با طلایهای از آنجا دیدار میکند و پیغام فریبرز را به پیران میرساند. پیران با توجه به وضعیت جنگ و دلیری رهام، او را مورد احترام قرار میدهد و از او میخواهد تا در صورتی که میخواهد به جنگ برود، آماده باشد. او تأکید میکند که اگر یک ماه درنگ کنند، لشکری برای جنگ نخواهد آمد و توصیه میکند تا لشکر به مرز خود برگردد.
در نهایت، رهام با خلعتی شایسته به فریبرز بازمیگردد و فریبرز برای آمادهسازی لشکر، به شدت به کار میپردازد و همه چیز را برای جنگ آماده میکند.
هوش مصنوعی: فریبرز کلاهی بر سر نهاد، زیرا هم پهلوان بزرگی بود و هم فرزند شاه.
هوش مصنوعی: پس از آن، رهام را دستور داد که نامی را که با گوهر و ارزش باشد، پیدا کند.
هوش مصنوعی: به او گفت برو و با احتیاط و آرام نزدیک بزرگترها برو و از من بر پیام خود به آن پهلوان برسان.
هوش مصنوعی: به او بگو که رفتار و سرنوشت سرنوشتساز همیشه پر از درد و محبت بوده است.
هوش مصنوعی: یک نفر را به اوج میرساند و موفق میکند، در حالی که شخص دیگری را به شدّت پایین میآورد و در وضعیت بدی قرار میدهد.
هوش مصنوعی: کسی که بدون دلیل به دیگران حملهور میشود، نباید آن را به حساب رفتارهای مردانه گذاشت.
هوش مصنوعی: کسانی که در انتظار حملهاند، اجازه نمیدهند که کسی به سمت دشمن برود و از او حمایت کند.
هوش مصنوعی: اگر تو کمی تأمل کنی، ما هم تأمل خواهیم کرد؛ اگر تصمیم به جنگ بگیری، ما هم آمادهی جنگ خواهیم بود.
هوش مصنوعی: رهام با آوای فریبرز از میان برآمد و پیام و نامهای را حمل کرد.
هوش مصنوعی: او به دروغ و نیرنگ به سراغ او آمد و از نام و مکانش سوال کرد.
هوش مصنوعی: به او گفتم من جنگی هستم، هنرمند، هوشیار و محکم مثل سنگ.
هوش مصنوعی: من پیام فریبرز، پسر کاوس شاه، را به پیران میرسانم در این میدان جنگ.
هوش مصنوعی: از جلوی سواری که شبیه گرد و غبار آمد، همه از یاد سخنها گفتند.
هوش مصنوعی: که رستم، گودرز، از میدان جنگ به سوی پهلوان سپاه آمد.
هوش مصنوعی: فرمان دادند که افراد خوشدل و شاداب را به نزد او بیاورند.
هوش مصنوعی: شاعر میگوید که به پیش فردی میروم که به او نزدیک شدهام، اما باید از افکار پنهان و بدخواه او بترسم.
هوش مصنوعی: وقتی پیران او را دیدند، او را مورد محبت قرار دادند و از او پرسش کردند و سپس او را بر تخت نشاندند.
هوش مصنوعی: رهام از پنهان راز را کشف کرد و پیام فریبرز را با او در میان گذاشت.
هوش مصنوعی: پیران برهام گرد بیان میکند که نمیتوان به راحتی جنگ را به عقل و خرد نسبت داد و آن را ارزیابی کرد.
هوش مصنوعی: ما از شما توقع چنین رفتاری را نداشتیم و در نبرد با طوس، نه رای و فکر درست و با دقتی از شما دیدیم.
هوش مصنوعی: وقتی که گرگ بزرگ به مرز وارد شد، هم بیپروا کوچک و هم بزرگ را میکشت.
هوش مصنوعی: نیک و بد در زندگی انسانها به یک اندازه و به شکل مشابهی ارزیابی میشود. در واقع، هر شخصی باید در نظر داشته باشد که رفتارهایش چه تاثیراتی دارند و در نهایت، آنچه که میکشت یا از آن بهرهمند میشود، بر زندگیاش تأثیر خواهد گذاشت.
هوش مصنوعی: اگرچه آنها با کینه و دشمنی پیش رفتند، اما همین کارهای بدی که کردند، حالا به کسر و شکست بر گردانده شده است.
هوش مصنوعی: حالا که تو قهرمان سپاه هستی، آنچه را که نیاز داری از من بخواه.
هوش مصنوعی: اگر میخواهی یک ماه درنگ کنی، بدان که از لشکر سواری برای جنگ نخواهد آمد.
هوش مصنوعی: اگر جنگجو هستی، پس خود را آماده کن و به میدان مبارزه بیفراز.
هوش مصنوعی: وقتی که یک ماه را با این آرزو اندازهگیری کردید که از مرز سرزمین توران عبور کنید.
هوش مصنوعی: لشکر خود را به سوی مرزها بفرستید تا تمام ثروت و دارایی خود را یکجا ببینید.
هوش مصنوعی: اگر نمیخواهید که در جنگ و جدال قرار بگیرید، پس از این به بعد زمان و تأخیر نکنید.
هوش مصنوعی: یکی لباس زیبا به من بخشید که مناسب جایگاه و نام من بود.
هوش مصنوعی: فریبرز نامهای تهیه کرد و به سمت رهام آورد، همانطور که در گذشته به او میبرد.
هوش مصنوعی: فریبرز پس از اینکه روز را بگذرانید، به هر طرفی به جستجو پرداخت و مانند شیری با توانایی و قدرت عمل کرد.
هوش مصنوعی: بعد از اینکه دهانهی ظروف را باز کردند، همه به تلاش افتادند تا نظری بدهند.
هوش مصنوعی: بسیاری از یاران را به میدان آورده و لشکری را آماده کردند و سپس هر چیزی را کمی به بهترین شکل مرتب کردند.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.