بخندید قیدافه از کار اوی
ازان مردی و تند گفتار اوی
بدو گفت کای خسرو شیرفش
به مردی مگردان سر خویش کش
نه از فر تو کشته شد فور هند
نه دارای داراب و گردان سند
که برگشت روز بزرگان دهر
ز اختر ترا بیشتر بود بهر
به مردی تو گستاخ گشتی چنین
که مهتر شدی بر زمان و زمین
همه نیکویها ز یزدان شناس
و زو دار تا زنده باشی سپاس
تو گویی به دانش که گیتی مراست
نبینم همی گفت و گوی تو راست
کجا آورد دانش تو بها
چو آیی چنین در دم اژدها
بدوزی به روز جوانی کفن
فرستادهای سازی از خویشتن
مرا نیست آیین خون ریختن
نه بر خیره با مهتر آویختن
چو شاهی به کاری توانا بود
ببخشاید از داد و دانا بود
چنان دان که ریزندهٔ خون شاه
جز آتش نبیند به فرجام گاه
تو ایمن بباش و به شادی برو
چو رفتی یکی کار برساز نو
کزین پس نیابی به پیغمبری
ترا خاک داند که اسکندری
ندانم کسی را ز گردنکشان
که از چهر او من ندارم نشان
نگاریده هم زین نشان بر حریر
نهاده به نزد یکی یادگیر
برو راند هم حکم اخترشناس
کزو ایمنی باشد اندر هراس
چو بخشنده شد خسرو رایزن
زمانه بگوید به مرد و به زن
تو تا ایدری بیطقون خوانمت
برین هم نشان دور بنشانمت
بدان تا نداند کسی راز تو
همان نشنود نام و آواز تو
فرستمت بر نیکوی باز جای
تو باید که باشی خداوند رای
به پیمان که هرگز به فرزند من
به شهر من و خویش و پیوند من
نباشی بداندایش گر بدسگال
به کشور نخوانی مرا جز همال
سکندر شنید این سخن شاد شد
ز تیمار وز کشتن آزاد شد
به دادار دارنده سوگند خورد
بدین مسیحا و گرد نبرد
که با بوم و بارست و فرزند تو
بزرگان که باشند پیوند تو
نسازم جز از خوبی و راستی
نه اندیشم از کژی و کاستی
چو سوگند شد خورده قیدافه گفت
که این پند بر تو نشاید نهفت
چنان دان که طینوش فرزند من
کم اندیشد از دانش و پند من
یکی بادسارست داماد فور
نباید که داند ز نزدیک و دور
که تو با سکندر ز یک پوستی
گر ایدونک با او به دل دوستی
که او از پی فور کین آورد
به جنگ آسمان بر زمین آورد
کنون شاد و ایمن به ایوان خرام
ز تیمار گیتی مبر هیچ نام
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این متن، گفتگو بین سکندر و قیدافه (خسرو شیرفش) صورت میگیرد. قیدافه به سکندر میگوید که نباید خود را در مقابل دشمنانش به خطر بیندازد و از او میخواهد که به خاطر مقامش هرگز خونریزی نکند. او تأکید میکند که سکندر باید از خدا سپاسگذاری کند و به موفقیتهایش ادامه دهد. سکندر پس از شنیدن این نصیحت، خوشحال میشود و قسم میخورد که در راه خوبی و راستی گام برخواهد داشت و هیچ اقدامی علیه ساکنان سرزمین نخواهد کرد. قیدافه نیز به سکندر هشدار میدهد که با اندیشهی نیک و با دوستی رفتار کند تا از خطرات دور بماند. در انتها، سکندر با آرامش و امنیت به ایوانش بازمیگردد و از نگرانیهای دنیا دور میشود.
هوش مصنوعی: بخندید و به ظاهری که او از خود نشان میدهد، توجه کنید؛ او مردی است با کلامی تند و تندخو.
هوش مصنوعی: او به او گفت: ای شاه و بزرگ، با شجاعت و دلیری، سر خود را به راحتی به خطر نینداز.
هوش مصنوعی: نه کسی به خاطر زیبایی تو کشته شده، نه کسی به خاطر داراییهای داراب و گردان سند.
هوش مصنوعی: برگشت و رونق روزهای بزرگ و مهم، به خاطر تو و تاثیر تو، بیشتر از تأثیر ستارهها بود.
هوش مصنوعی: به خاطر جسارت و اعتماد به نفس تو، به مقام و موقعیتی دست یافتهای که بر دنیا و زمان تسلط یافتی.
هوش مصنوعی: تمام خوبیها را از خدا بشناس و تا زمانی که زندهای، قدردان او باش.
هوش مصنوعی: انگار به علم و دانش این را میگوید که دنیا برای من است، اما من نمیتوانم حقیقت گفتار تو را ببینم.
هوش مصنوعی: کجا میتوان ارزش علم تو را شناخت وقتی که در وضعیت خطرناک و پیچیدهای قرار داری؟
هوش مصنوعی: در روزهای جوانی، خود را به گونهای آماده کردهای که گویی لباس کفن به تن کردهای.
هوش مصنوعی: من هیچ افتخاری در ریختن خون ندارم، نه اینکه به خاطر جاهطلبی یا درگیری با بزرگترها، دست به چنین کاری بزنم.
هوش مصنوعی: وقتی که پادشاهی در کاری توانمند باشد، میتواند از انصاف و آگاهی خود بگذرد.
هوش مصنوعی: به گونهای درک کن که کسی که خون شاه را میریزد، در پایان کار فقط آتش را خواهد دید.
هوش مصنوعی: تو از نگرانی دور باش و با شادی زندگی کن، وقتی که رفتی، کاری تازه و خوب انجام بده.
هوش مصنوعی: از این پس به مقام پیامبری نخواهی رسید، زیرا خاک (زمینی) میداند که تو شایسته مقام اسکندر نیستی.
هوش مصنوعی: نمیدانم کسی را از زورمندان که چهرهاش را نمیشناسم.
هوش مصنوعی: عکسی زیبا بر روی پارچه ابریشمی نقش بسته است و این یادگاری در کنار کسی قرار دارد که میتواند آن را به خاطر بسپارد.
هوش مصنوعی: برو و از کسی مشورت بگیر که مانند اخترشناس میتواند آیندهات را پیشبینی کند، چون او به تو امنیت را خواهد بخشید و ترس را از دلت بیرون میکند.
هوش مصنوعی: زمانی که پادشاه بخشنده و سخاوتمند باشد، مردم درباره او و رفتارهایش با مردان و زنان صحبت خواهند کرد.
هوش مصنوعی: من تو را به نامی که در بر دارم میخوانم و به خاطر آن دوری، نشانی از تو به خیال میزنم.
هوش مصنوعی: بدان که اگر کسی راز تو را نداند، در واقع نام و شهرت تو را هم نخواهد شنید.
هوش مصنوعی: تو را به سرزمین نیکو فرستادم و حالا باید در آنجا صاحب اندیشه و تدبیر باشی.
هوش مصنوعی: به قولی که هرگز به فرزند من، به دیار من و خویشاوندانم وفادار خواهی ماند.
هوش مصنوعی: اگر تو نباشی، کسی نخواهد بود که از نگهداری من دفاع کند و دشمنان بر من چیره خواهند شد و جز یاران خود، کسی به کمکم نخواهد آمد.
هوش مصنوعی: سکندر این صحبت را شنید و خوشحال شد، از نگرانیهایش رهایی یافت و احساس آزادی کرد.
هوش مصنوعی: او به پروردگار بزرگ سوگند خورد که به این مسیحا هیچ آسیبی نخواهد رساند.
هوش مصنوعی: کسی که با زادگاهش و نسلش ارتباط داشته باشد، میتواند با بزرگترها و بزرگانی که برایش اهمیت دارند، پیوند برقرار کند.
هوش مصنوعی: من فقط از خوبی و راستگویی میسازم و به نقصها و نادرستیها فکر نمیکنم.
هوش مصنوعی: وقتی که قسم خورده شد، قیدافه گفت که این نصیحت برای تو پنهان نگهداشتنی نیست.
هوش مصنوعی: بفهم که فرزند تو به اندازهای که باید، به دانش و نصیحتهای من توجه نمیکند.
هوش مصنوعی: هیچ کس از خانواده بادسار نباید به دامادی نزدیکان و دوریها آشنا باشد.
هوش مصنوعی: اگر تو با اسکندر در یک شکل و ذات هستی، پس چرا نمیتوانی با او دوستی کنی؟
هوش مصنوعی: او به خاطر انتقام به جنگی آمد که آسمان را بر زمین فرود آورد.
هوش مصنوعی: حال شاداب و بینگرانی به خانه خود برو و از نگرانیها و دغدغههای زندگی دور باش.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال ۲ حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
reply flag link
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.