نشست از بر زین سپیدهدمان
چو شیر ژیان با یکی ترجمان
بیامد به نزدیک ایران سپاه
پر از جنگ دل سر پر از کین شاه
چو پیران بدانست کو شد بجنگ
بر او بر جهان گشت ز اندوه تنگ
بجوشیدش از درد هومان جگر
یکی داستان یاد کرد از پدر
که دانا به هر کار سازد درنگ
سر اندر نیارد به پیکار و ننگ
سبکسار تندی نماید نخست
به فرجام کار انده آرد درست
زبانی که اندر سرش مغز نیست
اگر در بارد همان نغز نیست
چو هومان بدین رزم تندی نمود
ندانم چه آرد به فرجام سود
جهان داورش باد فریادرس
جز اویش نبینم همی یار کس
چو هومان ویسه بدان رزمگاه
که گودرز کشواد بد با سپاه
بیامد که جوید ز گردان نبرد
نگهبان لشکر بدو بازخورد
طلایه بیامد بر ترجمان
سواران ایران همه بدگمان
بپرسید کین مرد پرخاشجوی
به خیره به دشت اندر آورده روی
کجا رفت خواهد همی چون نوند
به چنگ اندرون گرز و بر زین کمند
به ایرانیان گفت پس ترجمان
که آمد گه گرز و تیر و کمان
که این شیردل نامبردار مرد
همی با شما کرد خواهد نبرد
سر ویسگان است هومان به نام
که تیغش دل شیر دارد نیام
چو دیدند ایرانیان گرز اوی
کمر بستن خسروی برز اوی
همه دست نیزه گزاران ز کار
فروماند از فر آن نامدار
همه یکسره بازگشتند از اوی
سوی ترجمانش نهادند روی
که رو پیش هومان به ترکی زبان
همه گفتهٔ ما بر او بر بخوان
که ما را به جنگ تو آهنگ نیست
ز گودرز دستوری جنگ نیست
اگر جنگ جوید گشاده است راه
سوی نامور پهلوان سپاه
ز سالار گردان و گردنکشان
به هومان بدادند یک یک نشان
که گردان کجایند و مهتر کجاست
که دارد چپ لشکر و دست راست
وز آن پس هیونی تگاور دمان
طلایه برافگند زی پهلوان
که هومان از آن رزمگه چون پلنگ
سوی پهلوان آمد ایدر بجنگ
چو هومان ز نزد سواران برفت
بیامد به نزدیک رهام تفت
وز آنجا خروشی برآورد سخت
که ای پور سالار بیدار بخت
چپ لشکر و چنگ شیران توی
نگهبان سالار ایران توی
بجنبان عنان اندر این رزمگاه
میان دو صف برکشیده سپاه
به آورد با من ببایدت گشت
سوی رود خواهی وگر سوی دشت
وگر تو نیابی مگر گستهم
بیاید دمان با فروهل به هم
که جوید نبردم ز جنگاوران
به تیغ و سنان و به گرز گران
هر آن کس که پیش من آید به کین
زمانه بر او بر نوردد زمین
وگر تیغ ما را ببیند به جنگ
بدرد دل شیر و چرم پلنگ
چنین داد رهام پاسخ بدوی
که ای نامور گرد پرخاشجوی
ز ترکان ترا بخرد انگاشتم
از این سان که هستی نپنداشتم
که تنها بدین رزمگاه آمدی
دلاور به پیش سپاه آمدی
بر آنی که اندر جهان تیغدار
نبندد کمر چون تو دیگر سوار
یکی داستان از کیان یاد کن
ز فام خرد گردن آزاد کن
که هر کو به جنگ اندر آید نخست
ره بازگشتن ببایدش جست
از اینها که تو نام بردی بجنگ
همه جنگ را تیز دارند چنگ
ولیکن چو فرمان سالار شاه
نباشد نسازد کسی رزمگاه
اگر جنگ گردان بجویی همی
سوی پهلوان چون بپویی همی
ز گودرز دستوری جنگ خواه
پس از ما به جنگ اندر آهنگ خواه
بدو گفت هومان که خیره مگوی
بدین روی با من بهانه مجوی
تو این رزم را جای مردان گزین
نه مرد سوارانی و دشت کین
وز آنجا به قلب سپه برگذشت
دمان تا بدان روی لشکر گذشت
به نزد فریبرز با ترجمان
بیامد به کردار باد دمان
یکی برخروشید کای بدنشان
فروبرده گردن ز گردنکشان
سواران و پیلان و زرینه کفش
ترا بود با کاویانی درفش
به ترکان سپردی به روز نبرد
یلانت به ایران نخوانند مرد
چو سالار باشی شوی زیردست
کمر بندگی را ببایدت بست
سیاووش رد را برادر توی
به گوهر ز سالار برتر توی
تو باشی سزاوار کین خواستن
به کینه ترا باید آراستن
یکی با من اکنون به آوردگاه
ببایدت گشتن به پیش سپاه
به خورشید تابان برآیدت نام
که پیش من اندر گذاری تو گام
وگر تو نیایی به جنگم رواست
زواره گرازه نگر تا کجاست
کسی را ز گردان به پیش من آر
که باشد ز ایرانیان نامدار
چنین داد پاسخ فریبرز باز
که با شیر درنده کینه مساز
چنینست فرجام روز نبرد
یکی شاد و پیروز و دیگر به درد
به پیروزی اندر بترس از گزند
که یکسان نگردد سپهر بلند
درفش ار ز من شاه بستد رواست
بدان داد پیلان و لشکر که خواست
به کین سیاوش پس از کیقباد
کسی کو کلاه مهی برنهاد
کمر بست تا گیتی آباد کرد
سپهدار گودرز کشواد کرد
همیشه به پیش کیان کینهخواه
پدر بر پدر نیو و سالار شاه
و دیگر که از گرز او بیگمان
سرآید به سالارتان بر زمان
سپه را به ویسه است فرمان جنگ
بدو بازگردد همه نام و ننگ
اگر با توام جنگ فرمان دهد
دلم پر ز دردست درمان دهد
ببینی که من سر چگونه ز ننگ
برآرم چو پای اندر آرم بجنگ
چنین پاسخش داد هومان که بس
به گفتار بینم ترا دسترس
بدین تیغ کاندر میان بستهای
گیا بر که از جنگ خود رستهای
بدین گرز جویی همی کارزار
که بر ترگ و جوشن نیاید به کار
وز آنجا بدان خیرگی بازگشت
تو گفتی مگر شیر بدساز گشت
کمربستهٔ کین آزادگان
به نزدیک گودرز کشوادگان
بیامد یکی بانگ برزد بلند
که ای برمنش مهتر دیوبند
شنیدم همه هرچ گفتی به شاه
وز آن پس کشیدی سپه را به راه
چنین بود با شاه پیمان تو
به پیران سالار فرمان تو
فرستاده کامد به توران سپاه
گزین پور تو گیو لشکرپناه
از آن پس که سوگند خوردی به گاه
به خورشید و ماه و به تخت و کلاه
که گر چشم من در گه کارزار
به پیران برافتد برآرم دمار
چو شیر ژیان لشکر آراستی
همی بآرزو جنگ ما خواستی
کنون از پس کوه چون مستمند
نشستی به کردار غرم نژند
به کردار نخچیر کز شرزه شیر
گریزان و شیر از پس اندر دلیر
گزیند به بیشه درون جای تنگ
نجوید ز تیمار جان نام و ننگ
یکی لشکرت را به هامون گذار
چه داری سپاه از پس کوهسار
چنین بود پیمانت با شهریار
که بر کینه گه کوه گیری حصار
بدو گفت گودرز کاندیشه کن
که باشد سزا با تو گفتن سخن
چو پاسخ بیابی کنون ز انجمن
به بی دانشی بر نهی این سخن
تو بشناس کز شاه فرمان من
همین بود سوگند و پیمان من
کنون آمدم با سپاهی گران
از ایران گزیده دلاور سران
شما هم به کردار روباه پیر
به بیشه در از بیم نخچیرگیر
همی چاره سازید و دستان و بند
گریزان ز گرز و سنان و کمند
دلیری مکن جنگ ما را مخواه
که روباه با شیر ناید به راه
چو هومان ز گودرز پاسخ شنید
چو شیر اندر آن رزمگه بردمید
به گودرز گفت ار نیایی بجنگ
تو با من نه زانست کایدت ننگ
از آن پس که جنگ پشن دیدهای
سر از رزم ترکان بپیچیدهای
به لاون به جنگ آزمودی مرا
به آوردگه بر ستودی مرا
ار ایدونک هست اینک گویی همی
وز این کینه کردار جویی همی
یکی برگزین از میان سپاه
که با من بگردد به آوردگاه
که من از فریبرز و رهام جنگ
بجستم به سان دلاور پلنگ
بگشتم سراسر همه انجمن
نیاید ز گردان کسی پیش من
به گودرز بد بند پیکارشان
شنیدن نه ارزید گفتارشان
تو آنی که گویی به روز نبرد
به خنجر کنم لاله بر کوه زرد
یکی با من اکنون بدین رزمگاه
بگرد و به گرز گران کینهخواه
فراوان پسر داری ای نامور
همه بسته بر جنگ ما بر کمر
یکی را فرستی بر من به جنگ
اگر جنگجویی چه جویی درنگ
پس اندیشه کرد اندران پهلوان
که پیشش که آید به جنگ از گوان
گر از نامداران هژبری دمان
فرستم به نزدیک این بدگمان
شود کشته هومان بر این رزمگاه
ز ترکان نیاید کسی کینهخواه
دل پهلوانش بپیچد به درد
از آن پس به تندی نجوید نبرد
سپاهش به کوه کنابد شود
به جنگ اندرون دست ما بد شود
ور از نامداران این انجمن
یکی کم شود گم شود نام من
شکسته شود دل گوان را به جنگ
نسازند زان پس به جایی درنگ
همان به که با او نسازیم کین
بر او بر ببندیم راه کمین
مگر خیره گردند و جویند جنگ
سپاه اندر آرند زان جای تنگ
چنین داد پاسخ به هومان که رو
به گفتار تندی و در کار نو
چو در پیش من برگشادی زبان
بدانستم از آشکارت نهان
که کس را ز ترکان نباشد خرد
کز اندیشهٔ خویش رامش برد
ندانی که شیر ژیان روز جنگ
نیالاید از بن به روباه چنگ
و دیگر دو لشکر چنین ساخته
همه بادپایان سر افراخته
به کینه دو تن پیش سازند جنگ
همه نامداران بخایند چنگ
سپه را همه پیش باید شدن
به انبوه زخمی بباید زدن
تو اکنون سوی لشکرت باز شو
برافراز گردن به سالار نو
کز ایرانیان چند جستم نبرد
نزد پیش من کس جز از باد سرد
بدان رزمگه بر شود نام تو
ز پیران برآید همه کام تو
بدو گفت هومان به بانگ بلند
که بی کردن کار گفتار چند
یکی داستان زد جهاندار شاه
به یاد آورم اندرین کینهگاه
که تخت کیان جست خواهی مجوی
چو جویی از آتش مبرتاب روی
ترا آرزو جنگ و پیکار نیست
وگر گل چنی راه بیخار نیست
نداری ز ایران یکی شیرمرد
که با من کند پیش لشکر نبرد
به چاره همی بازگردانیم
نگیرم فریبت اگر دانیم
همه نامداران پرخاشجوی
به گودرز گفتند کاینست روی
که از ما یکی را به آوردگاه
فرستی به نزدیک او کینهخواه
چنین داد پاسخ که امروز روی
ندارد شدن جنگ را پیش اوی
چو هومان ز گودرز برگشت چیر
برآشفت بر سان شیر دلیر
بخندید و روی از سپهبد بتافت
سوی روزبانان لشکر شتافت
کمان را به زه کرد و ز ایشان چهار
بیفگند ز اسب اندر آن مرغزار
چو آن روزبانان لشکر ز دور
بدیدند زخم سرافراز تور
رهش بازدادند و بگریختند
به آورد با او نیاویختند
به بالا برآمد به کردار مست
خروشش همی کوه را کرد پست
همی نیزه برگاشت بر گرد سر
که هومان ویسه است پیروزگر
خروشیدن نای رویین ز دشت
برآمد چو نیزه ز بالا بگشت
ز شادی دلیران توران سپاه
همی ترگ سودند بر چرخ ماه
چو هومان بیامد بدان چیرگی
بپیچید گودرز زان خیرگی
سپهبد پر از شرم گشته دژم
گرفته بر او خشم و تندی ستم
به ننگ از دلیران بپالود خوی
سپهبد یکی اختر افگند پی
کز ایشان بد این پیشدستی به خون
بدانند و هم بر بدی رهنمون
از آن پس به گردنکشان بنگرید
که تا جنگ او را که آید پدید
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این متن بخشی از داستانهای اساطیری ایران است که به جنگ میان ایرانیان و ترکان میپردازد. در این داستان، شخصیتهای اصلی شامل هومان، یکی از جنگجویان ترکان، و گودرز، سالار ایرانیان، هستند. هومان به میدان نبرد میآید و به جنگجویان ایرانی چالش میکشد. ایرانیان، از جمله گودرز و فریبرز، از سرسختی و شجاعت هومان بیم دارند و به گفتگو از درگیری میپردازند. در این میان، تأکید بر شجاعت و نام آوری در جنگ وجود دارد و همه شخصیتها در تلاش برای اثبات قدرت و شجاعت خود هستند.
گودرز در پاسخ به هومان تأکید میکند که او فراموش نکرده که جنگ تنها برای به نمایش گذاشتن شجاعت نیست و نتیجهاش میتواند عواقب سنگینی داشته باشد. همچنان، هومان از جلوداری خود و قدرتش در جنگ سخن میگوید و ایرانیان را به چالشی جدی دعوت میکند.
خطابهها و مبادلات کلامی میان شخصیتها نشاندهندهی روحیهی جنگجویانه و احساسات قوی آنها در میانهی جنگ است. داستان نگاهی به ارزشهای غیورانه، شجاعت و همچنین هشیاری در جنگ میان ملتها دارد. در نهایت، بر تنشها و عواقب جنگ تأکید میشود و موضوعات honor و شرافت جنگجویان در کانون توجه قرار دارد.
هوش مصنوعی: در سپیدهدم، بر فراز زین نشسته بود، مانند شیری بزرگ و نیرومند که با یک مترجم همراه است.
هوش مصنوعی: سربازانی پر از شور و هیجان و از جنگ پر از نفرت به نزد ایران آمدند.
هوش مصنوعی: وقتی که این پیران فهمید که او به جنگ رفته است، بر همهی جهان از غم و اندوه او فشار آمد.
هوش مصنوعی: از دلِ درد و رنج هومان، قصهای از پدرش به یاد آورد.
هوش مصنوعی: کسی که در کارها با دانش و آگاهی عمل میکند، هرگز معطل نمیشود و در مواجهه با چالشها و ننگها عقبنشینی نمیکند.
هوش مصنوعی: کسی که بیپروایی میکند و بدون فکر عمل مینماید، در نهایت با عواقب کارش روبرو خواهد شد و ناچار به تحمل نتایج نادرست خواهد شد.
هوش مصنوعی: زبان و گفتاری که پشتوانه علمی و فکر نداشته باشد، هر چقدر هم زیبا و خوش آهنگ باشد، ارزش چندانی نخواهد داشت.
هوش مصنوعی: هومان در این نبرد با شدت عمل میکند، اما نمیدانم در پایان چه نتیجهای به دست خواهد آورد.
هوش مصنوعی: جهان را به خوبی از داد و فریاد و کمک کرده است، اما من هیچ یاری دیگری جز او نمیشناسم.
هوش مصنوعی: هومان به سوی میدان جنگ میرود، جایی که گودرز کشواد با سپاهش آماده نبرد است.
هوش مصنوعی: او به میدان آمد تا از جنگاوران حامی لشکر کمک بگیرد، اما آنها به او پاسخ منفی دادند.
هوش مصنوعی: پیشاهنگی آمد که زبانگشای سواران ایران باشد و همه نسبت به او بدبین و شکاک بودند.
هوش مصنوعی: پرسیدند که این مرد عصبانی چرا با نگاهی حیرتزده به دشت آمده است؟
هوش مصنوعی: کجا رفته است آن کسی که مثل شیر در چنگال خطر و در دام افتاده باشد؟
هوش مصنوعی: به ایرانیان گفته شد که زمان جنگ و نبرد فرارسیده و باید آماده شوند.
هوش مصنوعی: این مرد شجاع و معروف، با شما جنگ و نبرد نخواهد کرد.
هوش مصنوعی: هومان به عنوان یک شخصیت برجسته و شجاع شناخته میشود، کسی که دارای قدرت و شجاعت زیادی است و مانند شمشیری است که قلب شیرها را به خود جلب میکند.
هوش مصنوعی: وقتی ایرانیان قدرت و قدرت نمایی او را دیدند، برای مقابله با او آماده شدند و دست به کار شدند.
هوش مصنوعی: همه کسانی که با نیزهها میجنگیدند، از توانایی و قدرت آن جنگجوی نامدار ناامید شدند و از کار خود بازماندند.
هوش مصنوعی: همه به یکباره از او برگشتند و به سمت زیبا شناسی او نگاه کردند.
هوش مصنوعی: در حضور هومان، به زبان ترکی، تمام گفتههای ما را برای او بخوانید.
هوش مصنوعی: ما به جنگ تو نخواهیم رفت و هیچ دستوری برای جنگ از گودرز نداریم.
هوش مصنوعی: اگر کسی بخواهد وارد میدان جنگ شود، راهی روشن و آغوشی باز برای دستیابی به نامی بزرگ و عنوان پهلوانی در نبردها وجود دارد.
هوش مصنوعی: از رئیسان و گردنکشها به هومان، نشانهای به هر یک اعطا کردند.
هوش مصنوعی: گردانها (نیروهای جنگی) کجا هستند و فرمانده (مهتر) کجاست که در اینجا، لشکر به سمت چپ حرکت کرده و دست راست را دارد.
هوش مصنوعی: پس از آن، هیون یک جنگجوی شجاع و پر انرژی، پرچم را با افتخار در برابر قهرمانان بالا برد.
هوش مصنوعی: هومان مانند پلنگ از میدان جنگ به سمت پهلوان آمد.
هوش مصنوعی: هنگامی که هومان از نزد سواران دور شد، به نزد رهام آمد و او را یافت.
هوش مصنوعی: از آنجا صدایی بلند شد که ای پسر ارشد، بیدار و خوشاقبال باش.
هوش مصنوعی: در سمت چپ لشکر و در میان شیران، توی نگهبان سالار ایران قرار داری.
هوش مصنوعی: به حرکت درآور افسارت را در این میدان جنگ، که میان دو صف لشکر قرار گرفته است.
هوش مصنوعی: اگر میخواهی با من همراه شوی، باید به سمت رود بروی یا به سمت دشت.
هوش مصنوعی: اگر تو نتوانی به دست آوردن آنچه میخواهی، باید منتظر بمانی تا زمان مناسب فرا برسد و برایت فراهم شود.
هوش مصنوعی: من به دنبال نبرد با جنگجویان و سلاحهایشان نیستم، چه با شمشیر و نیزه و چه با گرز سنگین.
هوش مصنوعی: هر کسی که به من نزدیک شود، به خاطر کینهای که از دنیا دارد، با مشکلات و دردسرهای زیادی مواجه خواهد شد.
هوش مصنوعی: اگر تیغ ما را ببیند، دل شیر و پوست پلنگ در کار جنگ به تپش میافتد.
هوش مصنوعی: رهام به او پاسخ داد که تو ای مشهور و پرخاشگر، چنین چیزی بر من نپسندیدم.
هوش مصنوعی: من فکر میکردم که تو از ترکان و شیوههایشان درس گرفتهای، اما به نظر میرسد که به این سادگی نیست و آنطور که تصور میکردم نیستی.
هوش مصنوعی: ای دلیر، تو تنها به این میدان جنگ آمدهای و به پیش سپاه گام نهادهای.
هوش مصنوعی: کسی که مانند تو در جهان شجاع و دلیر نیست و به دیگران اجازه نمیدهد که با شمشیر به جنگ برآیند.
هوش مصنوعی: داستانی از تاریخ و پادشاهان کهن بگو و اجازه بده تا دانایی و خرد در شما آزاد باشد.
هوش مصنوعی: هر کسی که وارد میدان جنگ میشود، ابتدا باید بررسی کند که آیا راهی برای بازگشت وجود دارد یا نه.
هوش مصنوعی: از میان کسانی که نام بردی، همه در نبردها تیز و چابک هستند و آمادهی جنگیدن.
هوش مصنوعی: اما زمانی که فرمان شاه بزرگ نباشد، هیچ کس نمیتواند میدانی برای نبرد ترتیب دهد.
هوش مصنوعی: اگر به سوی جنگ بروی و بخواهی با پهلوانی روبرو شوی، باید از راه فرار کنی.
هوش مصنوعی: اگر به گودرز یک فرمانده جنگی نیاز داری، پس از ما به جنگ برو و به نبرد بپرداز.
هوش مصنوعی: هومان به او گفت: تو بیهوده صحبت نکن و به این شکل با من زمختی نکن، به دنبال عذر و بهانه نرو.
هوش مصنوعی: در این میدان جنگ، باید به جای اینکه فقط سوارکاران و جنگجویان را انتخاب کنی، مردانی را برگزینی که شجاعت و مردانگی لازم را برای نبرد دارند.
هوش مصنوعی: از آنجا به قلب سپه (ارتش) حمله شد و در لحظهای که لشکر از آنجا عبور کرد.
هوش مصنوعی: به نزد فریبرز شخصی آمد که مانند باد سریع و تند بود.
هوش مصنوعی: شخصی به صدا درآمد و گفت: ای کسانی که سرهایتان زیر فشار ظالمها قرار گرفته است!
هوش مصنوعی: سواران و فیلها و کفشهای زرین، همگی متعلق به تو هستند، همراه با درفش کاویانی.
هوش مصنوعی: تو در روز جنگ، آرامش و قدرت یلانت را به ترکان سپردی، بنابراین مردان ایران دیگر نمیتوانند در برابر این خصم بایستند.
هوش مصنوعی: وقتی که رئیس و فرماندهای، باید به زیر دستان خود خدمت کنی و بند بندگی را به تن کنی.
هوش مصنوعی: سیاووش مانند تو برادری است که از نظر عظمت و ارزش، برتر از دیگران است.
هوش مصنوعی: اگر تو شایستهی کینهجویی هستی، پس باید خود را به انتقامجویی آماده کنی.
هوش مصنوعی: اکنون باید با یکی دیگر به میدان جنگ بروی و با سپاه روبرو شوی.
هوش مصنوعی: به تو که نامت مانند خورشید درخشان است، سلام میفرستم چرا که وقتی تو پیش من بیایی، هر قدمی که برمیداری، نور و روشنی را به ارمغان میآورد.
هوش مصنوعی: اگر تو به جنگ نیایی، مجبورم به سراغ زواره بروم و ببینم کجا قرار دارد.
هوش مصنوعی: برای من کسی را بیاور که از میان ایرانیان معروف باشد و در تبار خود جایگاه بلندی داشته باشد.
هوش مصنوعی: فریبرز به این پرسش پاسخ داد که با دشمن خطرناکی که به شدت خشمگین است، نباید دشمنی ورزید.
هوش مصنوعی: نتیجه روز جنگ اینگونه است: یکی با شادی و پیروزی از میدان خارج میشود و دیگری در رنج و درد باقی میماند.
هوش مصنوعی: در پیروزی، از آسیبها بترس؛ زیرا دوران و سرنوشت همیشه یکسان نمیماند.
هوش مصنوعی: اگر شاه از من پرچم را بگیرد، اشکالی ندارد؛ زیرا به این ترتیب، فیلها و سپاه خود را به کسانی که میخواهند، میدهد.
هوش مصنوعی: پس از کیقباد، شخصی که کلاهی با نشان و اعتبار بر سر گذاشته است، به خاطر انتقام سیاوش حرکت میکند.
هوش مصنوعی: گودرز، فرمانده دلیر، عزم جزم کرد تا جهان را به آبادانی برساند.
هوش مصنوعی: همیشه به یاد داشته باشید که دشمنان و کینهورزان پدران و بزرگان خود را فراموش نکنید و به آنها احترام بگذارید.
هوش مصنوعی: و همچنین از قدرت او بیتردید در زمان شما نشانههایی به وجود خواهد آمد.
هوش مصنوعی: فرمانده سپاه به ویسه دستور جنگ میدهد و همه اعتبار و آبرو به او برمیگردد.
هوش مصنوعی: اگر دل من در جنگی که بین ماست فرمان دهد، باز هم پر از درد و رنج است، اما درمانی هم برای آن پیدا میکنم.
هوش مصنوعی: اگر ببینی که چگونه از شرم سر خود را بالا میکنم وقتی که پا به میدان جنگ میگذارم، متوجه خواهی شد.
هوش مصنوعی: هومان چنین پاسخ داد که من به راحتی میتوانم از طریق سخن تو به تو دسترسی پیدا کنم.
هوش مصنوعی: با این شمشیری که در میان بستهای، چه گیاهی بر تو میروید که از جنگ خود فرار کردهای؟
هوش مصنوعی: با این چکش سخت کارزار را ادامه میدهم، زیرا بر پوست و زره تأثیری ندارد.
هوش مصنوعی: و از آنجا به آن حالت حیرتانگیز بازگشتی، که گفتی شاید شیر به حالت بدی درآمده است.
هوش مصنوعی: مردان دلیر و آزادیخواه که در جنگی با یکدیگر در حال نبرد هستند، به سوی گودرز، یعنی شخصیتی با ویژگیهای برجسته و شایسته توجه، میروند. در اینجا، "کمربستهٔ کین" به معنای آماده شدن برای نبرد و نشاندهنده اراده قوی آنهاست.
هوش مصنوعی: یک نفر با صدای بلند فریاد زد که ای بزرگ تر و سرور من از دیوبند!
هوش مصنوعی: شنیدم که تو هر چه به شاه گفتی، بعد از آن گروهی را به راه انداختی.
هوش مصنوعی: تو با شاه پیمان بستهای که سالار پیران، فرمان تو را اجرا کند.
هوش مصنوعی: فرستادهای به سرزمین توران آمده است، و همراه او سپاهی از بهترینهای جنگی است که به دلیل تو، گیو، و برای پشتیبانی از لشکر آمدهاند.
هوش مصنوعی: پس از آنکه به خورشید و ماه و تخت و کلاه سوگند یاد کردی، دیگر نمیتوانی به راحتی از قول و عهد خود برگردی.
هوش مصنوعی: اگر در میدان نبرد چشمانم به پیران بیفتد، آنها را نابود خواهم کرد.
هوش مصنوعی: وقتی که شیران در جنگ آماده میشوند، تو نیز به آرزوی خود برای مبارزه میپرسی.
هوش مصنوعی: اکنون مانند یک درویش در پشت کوه نشستهای و وضعیتت شبیه به کسی است که در دلش غمی بزرگ دارد.
هوش مصنوعی: مانند یک صیاد که از ببر ترسیده و از آن فرار میکند، شیر هم از پشت او را تعقیب میکند.
هوش مصنوعی: در دل جنگل، انتخابی میکند و در جای محدود، از مراقبت زندگی خود غافل نمیشود و به فکر نام و آوازهاش نیز هست.
هوش مصنوعی: لشکرت را به بیابان بفرست، چه نیازی به سپاه از پشت کوهها داری؟
هوش مصنوعی: پیمان تو با پادشاه این گونه بود که در زمان کینهتوزی، از کوهها به دور خود حصاری بگیری.
هوش مصنوعی: گودرز به او گفت که فکر کن و ببین آیا شایسته است که این حرفها را به تو بگویم.
هوش مصنوعی: وقتی که پاسخ سوالت را از جمع دریافت کردی، به خاطر نادانیات این حرف را فراموش کن.
هوش مصنوعی: تو باید بفهمی که از سوی شاه، همین یک فرمان مهم من بود که به آن قسم و پیمان خوردهام.
هوش مصنوعی: اکنون با گروهی پرتوان از دلاوران برگزیده ایران آمدهام.
هوش مصنوعی: شما نیز مانند روباه قدیمی، به جنگل وارد میشوید تا از خطر شکارچیان دور بمانید.
هوش مصنوعی: شما تلاش میکنید تا راهی پیدا کنید و از دست و بند رهایی یابید و از ضربهها و تیرها و دامها دوری کنید.
هوش مصنوعی: نترس و دست به کار خطرناکی نزن، زیرا نباید انتظار داشته باشی که حیوانی ضعیف مانند روباه در برابر موجودی قوی مثل شیر ایستادگی کند.
هوش مصنوعی: زمانی که هومان پاسخ گودرز را شنید، مانند شیری که در میدان جنگ شجاعانه به نبرد میپردازد، به جلو آمد و آمادهٔ مبارزه شد.
هوش مصنوعی: به گودرز گفت اگر به جنگ نیایی، دلیلش این نیست که از مبارزه با من خجالت میکشی.
هوش مصنوعی: از زمانی که جنگ را در پشن مشاهده کردی، دیگر به نبرد ترکان علاقهای نداری و به دنبال آن نیستی.
هوش مصنوعی: شما مرا به میدان نبرد دعوت کردید و به من قدرت و شجاعت نشان دادید.
هوش مصنوعی: اگر اینگونه است که گویی از این کینه، عمل و کردار خوبی به وجود میآید.
هوش مصنوعی: از میان سپاه، یکی را انتخاب کن که با من به میدان جنگ بیاید.
هوش مصنوعی: من از دلاوریهای فریبرز و رهام در جنگها خود را کنارهگیری کردم، مانند پلنگی که شجاعانه عمل میکند.
هوش مصنوعی: من در همه جمعها و محافل گشتم، اما کسی از آن گردان به نزد من نمیآید.
هوش مصنوعی: شنیدن خبرهای پیکار گودرز با دشمنان، ارزش چندانی ندارد؛ چرا که حرفهایشان بیمحتواست.
هوش مصنوعی: تو آنقدر شجاع و قدرتمندی که حتی در شرایط سخت هم میتوانی با شمشیر لالهای را بر کوهی زرد بکشی.
هوش مصنوعی: کسی الان در این میدان جنگ با من همراه شو و به وسیلهی گرزی سنگین و پرخشم به دشمنان ضربه بزن.
هوش مصنوعی: ای کسی که نام و آوازهات مشهور است، تو فرزندان زیادی داری که همه آماده جنگ هستند.
هوش مصنوعی: اگر کسی را برای نبرد به سمت من میفرستی، اگر به دنبال جنگ هستی، چرا درنگ میکنی؟
هوش مصنوعی: فردی به فکر فرو رفت و درباره نبردی که در آن با چه کسی رو به رو خواهد شد، تأمل کرد.
هوش مصنوعی: اگر بخواهم به افرادی معروف از هژبر نزدیک شوم، از این بدگمان فاصله میگیرم.
هوش مصنوعی: در میدان نبرد، هومان به دست دشمنان کشته میشود و از بین ترکها کسی نیست که بخواهد انتقام بگیرد.
هوش مصنوعی: دل قهرمان از درد رنجور میشود و از آن پس با شدت و حرارت به دنبال جنگ و درگیری نمیافتد.
هوش مصنوعی: سربازان ما به کوهها میروند و در دل جنگ، دست ما کمکی نمیکند.
هوش مصنوعی: اگر یکی از نامداران این جمع غایب شود، نام من هم فراموش خواهد شد.
هوش مصنوعی: دل گوان (یک موجود خیالی یا نماد) در نبرد میشکند و پس از آن دیگر نباید درنگ کرد و باید به سوی مقصدی پیش رفت.
هوش مصنوعی: بهتر است که با کسی که به او اعتماد نداریم، دوست نشویم؛ زیرا ممکن است او در آینده برای ما مشکلاتی ایجاد کند و به ما آسیب برساند.
هوش مصنوعی: شاید به دوش هم بیفتند و بخواهند در آن مکان تنگ، جنگی برپا کنند.
هوش مصنوعی: هومان در پاسخ به او با لحن تند و جدی صحبت کرد و بر روی مسئله جدیدی که مطرح شده بود، تأکید داشت.
هوش مصنوعی: وقتی که تو زبانت را به روی من باز کردی، از پنهانیهای وجودت آگاه شدم.
هوش مصنوعی: هیچکس از ترکان آگاهی و فهمی ندارد که از تفکر خود آرامش بگیرد.
هوش مصنوعی: تو نمیدانی که در روز جنگ، شیر بزرگ و شجاع به روباه کوچک حمله نمیکند و از او نمیترسد.
هوش مصنوعی: دو نیروی رزمنده بهگونهای مرتب شدهاند که همگی با افتخار و عزت سر بلند کردهاند.
هوش مصنوعی: دو نفر به خاطر کینهای که دارند، جنگی راه میاندازند و همه نامآوران در این میان میکوشند تا به کمک آنها بیایند.
هوش مصنوعی: همه باید جمع شوند و آمادهباشند، زیرا برای پیروزی نیاز است که به دشمن ضربه وارد کنند.
هوش مصنوعی: هماکنون به سوی سپاه خود بازگرد و با افتخار گردنت را برای فرمانده جدید بلند کن.
هوش مصنوعی: از میان ایرانیان چند نفر را برای نبرد جستجو کردم، اما پیش من کسی نیامد جز باد سرد.
هوش مصنوعی: در میدان جنگ، نام تو بلند خواهد شد و تمام آرزوهایت از دل سالخوردگان برآورده میشود.
هوش مصنوعی: هومان با صدای بلند به او گفت که چرا کار را به گفتارهای زیاد واگذار میکنی.
هوش مصنوعی: داستانی از شاه جهانیان به یاد میآورم در این مکان پر از کینه.
هوش مصنوعی: اگر به دنبال تخت و مقام کیان هستی، آن را جستجو نکن؛ چرا که همچون جستجوی نور از آتش بیفایده است.
هوش مصنوعی: تو آرزوی جنگ و نبرد را نداری، و اگر به دنبال چیدن گل هستی، باید بدانی که راهی بدون خار وجود ندارد.
هوش مصنوعی: در ایران هیچ مرد شجاعی نیست که به من ملحق شود و در برابر سپاه با من بجنگد.
هوش مصنوعی: ما به راه حلها برمیگردیم و اگر به فریبت آگاه شویم، فریب تو را نمیپذیریم.
هوش مصنوعی: همه افراد مشهور و جنگجو به گودرز گفتند که این چهرهای است که در برابر شماست.
هوش مصنوعی: برای ما یکی از خود را به میدان نبرد بفرستی تا با او دشمنی کنم.
هوش مصنوعی: او در پاسخ گفت که امروز نمیتوان انتظار داشت که جنگ به او نزدیک شود.
هوش مصنوعی: وقتی هومان از گودرز برگشت، چیر به شدت عصبی و خشمگین شد، مانند شیر دلیر.
هوش مصنوعی: لبخند زد و رو به سپهبد کرد و به سمت روزبانان لشکر شتافت.
هوش مصنوعی: او کمان را به زه کرد و از آن چهار تیر را پرتاب کرد و این کار را از روی اسب در آن چمنزار انجام داد.
هوش مصنوعی: وقتی نگهبانان دور لشکر زخمهای سرافراز تور را دیدند، متوجه شدند چه اتفاقی افتاده است.
هوش مصنوعی: او را رها کردند و به فرار پرداختند، ولی در نبرد با او درگیر نشدند.
هوش مصنوعی: به نظر میرسد که در این بیت، شاعر به توصیف صدای پرقدرت و وحشی کوه میپردازد. صدای این کوه مانند شخصی مست و شگفتانگیز است که به سمت بالا میرود و به این ترتیب، کوه را تحت تأثیر قرار میدهد و احساس میکند که آن را پایین میآورد. این تصویرسازی تأکید بر قدرت و اثرگذاری صدای کوه دارد.
هوش مصنوعی: نیزه را به بالا برد و دور سر خود چرخاند، زیرا هومان ویسه، قهرمان پیروز است.
هوش مصنوعی: صدای نای آهنی از دشت بلند شد، مانند نیزهای که از بالا به سمت پایین برمیگردد.
هوش مصنوعی: از خوشحالی دلاوران توران، سپاه با اندیشهای شگرف به ستارهها مینگرد.
هوش مصنوعی: وقتی هومان به آن قدرت و توانایی رسید، گودرز به خاطر آن حیرت و شگفتی پیچید و به خود آمد.
هوش مصنوعی: سردار پر از شرم و عذاب است و در چهرهاش غم و خشم ستمکاری را مشاهده میکنیم.
هوش مصنوعی: با خجالت از دلیران، سرداری زندگی خود را به خطر انداخت و ستارهای را به زمین انداخت.
هوش مصنوعی: از آنها میدانند که این رفتار ناپسند به عواقب خونی و بدی خواهد انجامید و همچنین آنها را به سمت شرارت راهنمایی میکند.
هوش مصنوعی: از آن زمان به محبت و جنگجویان توجه کنید که معلوم میشود چه کسی به میدان خواهد آمد و قدرت خود را نشان خواهد داد.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال ۲ حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
reply flag link
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.