به روز چهارم ز پیش سپاه
بشد بیژن گیو تا قلبگاه
به پیش پدر شد همه جامه چاک
همی بآسمان بر پراگند خاک
بدو گفت کای باب کارآزمای
چه داری چنین خیره ما را بپای
به پنجم فراز آمد این روزگار
شب و روز آسایش آموزگار
نه خورشید شمشیر گردان بدید
نه گردی به روی هوا بردمید
سواران به خفتان و خود اندرون
یکی را به رگ بر نجنبید خون
به ایران پس از رستم نامدار
نبودی چو گودرز دیگر سوار
چینن تا بیامد ز جنگ پشن
از آن کشتن و رزمگاه گشن
به لاون که چندان پسر کشته دید
سر بخت ایرانیان گشته دید
جگر خسته گشته است و گم کرده راه
نخواهد که بیند همی رزمگاه
به پیرانش بر چشم باید فگند
نهادست سر سوی کوه بلند
سپهدار کو ناشمرده سپاه
ستاره شمارد همی گرد ماه
تو بشناس کاندر تنش نیست خون
شد از جنگ جنگاوران او زبون
شگفت از جهاندیده گودرز نیست
که او را روان خود بر این مرز نیست
شگفت از تو آید مرا ای پدر
که شیر ژیان از تو جوید هنر
دو لشکر همی بر تو دارند چشم
یکی تیز کن مغز و بفروز خشم
کنون چون جهان گرم و روشن هوا
بگیرد همی رزم لشکر نوا
چو این روزگار خوشی بگذرد
چو پولاد روی زمین بفسرد
چو بر نیزهها گردد افسرده چنگ
پس پشت تیغ آید و پیش سنگ
که آید ز گردان به پیش سپاه
که آورد گیرد بدین رزمگاه
ور ایدون که ترسد همی از کمین
ز جنگ سواران و مردان کین
به من داد باید سواری هزار
گزین من اندرخور کارزار
برآریم گرد از کمینگاهشان
سرافشان کنیم از بر ماهشان
ز گفتار بیژن بخندید گیو
بسی آفرین کرد بر پور نیو
به دادار گفت از تو دارم سپاس
تو دادی مرا پور نیکیشناس
همش هوش دادی و هم زور کین
شناسای هر کار و جویای دین
به من بازگشت این دلاور جوان
چنان چون بود بچهٔ پهلوان
چنین گفت مر جفت را نره شیر
که فرزند ما گر نباشد دلیر
ببریم از او مهر و پیوند پاک
پدرش آب دریا بود مام خاک
ولیکن تو ای پور چیره سخن
زبان بر نیا بر گشاده مکن
که او کاردیدست و داناترست
بر این لشکر نامور مهترست
کسی کو بود سودهٔ کارزار
نباید به هر کارش آموزگار
سواران ما گر به بار اندرند
نه ترکان به رنگ و نگار اندرند
همه شوربختند و برگشته سر
همه دیده پرخون و خسته جگر
همی خواهد این باب کارآزمای
که ترکان به جنگ اندر آرند پای
پس پشتشان دور ماند ز کوه
برد لشکر کینهور همگروه
ببینی تو گوپال گودرز را
که چون برنوردد همی مرز را
و دیگر کجا ز اختر نیک و بد
همی گردش چرخ را بشمرد
چو پیش آید آن روزگار بهی
کند روی گیتی ز ترکان تهی
چنین گفت بیژن به پیش پدر
که ای پهلوان جهان سر به سر
خجسته نیا را گر اینست رای
سزد گر نداریم رومی قبای
شوم جوشن و خود بیرون کنم
به می روی پژمرده گلگلون کنم
چو آیم جهان پهلوان را به کار
بیایم کمربستهٔ کارزار
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این بخش از داستان، بیژن و گیو به قلبگاه سپاه میرسند و بیژن از پدرش میپرسد که چرا آنها را به پای جنگ آورده است. او از اوضاع آرام جنگ میگوید و به پدرش اشاره میکند که برای آمادهسازی برای نبرد باید اقدام کند. گیو به بیژن افتخار میکند و تواناییهای او را ستایش میکند و ابراز امیدواری میکند که او در میدان جنگ موفق باشد. بیژن سپس از پدرش میخواهد تا در صورت بروز جنگ، او را در نبرد به کار گیرد و خود را برای جنگ آماده میکند. در پایان، بیژن با اعتماد به نفس آمادگی خود را برای مقابله با دشمنان اعلام میکند.
هوش مصنوعی: در روز چهارم، بیژن و گیو به پیش سپاه حرکت کردند و به سمت قلبگاه رفتند.
هوش مصنوعی: پسر به پیش پدر رفت و همه لباسهایش پاره شده بود، در حالی که خاک را به آسمان میپاشید.
هوش مصنوعی: او به او گفت: ای کسی که در کارها مهارت داری، چرا ما را اینگونه به حیرت و فکر فرو بردهای؟
هوش مصنوعی: این روزگار به نقطهای رسیده که آرامش و راحتی به معلم آموخته شده است.
هوش مصنوعی: نه خورشید را دیدم که مانند شمشیر به دور خود میچرخد و نه گرد و غباری از زمین به هوا برخاست.
هوش مصنوعی: سواران در لباس و زین خود قرار دارند و یکی از آنان در درون خود، احساس عمیق و دردناکی دارد که هیچ نشانهای از آن بیرون نمیزند.
هوش مصنوعی: در تاریخ ایران، پس از رستم، قهرمان بزرگ، دیگر کسی مانند گودرز، سوارکاری شجاع و برجسته وجود نداشت.
هوش مصنوعی: به زودی پس از پایان جنگ و کشتار، آرامش و امنیت بر سرزمین حاکم شد.
هوش مصنوعی: در میدان جنگ، لاوان چنان پسرانی را کشته میبیند که سرنوشت ایرانیان تغییر کرده است.
هوش مصنوعی: دل خسته و دلشکستهام به جایی نمیرسد و نمیخواهد که صحنهی نبرد را ببیند.
هوش مصنوعی: برای احترام به بزرگترها، باید سر به سمت قلههای بلند و مرتفع بزنیم.
هوش مصنوعی: فرماندهای که به حد و حدود شمار سپاه خود توجهی ندارد، به مانند کسی است که ستارهها را بهجای لشکر خود میشمارد و به دور ماه میچرخد.
هوش مصنوعی: تو بدان که در وجود او، هیچ نوع خونی جاری نیست، زیرا او از جنگ و سختیهای جنگجویان به تهی و ناتوانی رسیده است.
هوش مصنوعی: گودرز که مردی با تجربه و دانا است، نباید از این امر تعجب کند که او احساس خاصی نسبت به این سرزمین ندارد.
هوش مصنوعی: عجیب است که من از تو، ای پدر، شگفتزده شوم زیرا حتی شیر وحشی هم از تو برای یادگیری مهارتهایش کمک میگیرد.
هوش مصنوعی: دو گروه دشمن به تو چشم دوختهاند، یکی از آنها باید هوشیار و آماده شود تا خشم خود را برانگیزد.
هوش مصنوعی: اکنون که جهان پرنور و گرم میشود، صدای نبرد لشکریان شنیده میشود.
هوش مصنوعی: زمانی که این روزهای خوش به پایان برسد، مانند پولاد که بر روی زمین میپوسد، ما نیز دچار زوال خواهیم شد.
هوش مصنوعی: وقتی که چنگالها به پستی و سردی بیفتند، نیرویی پشت تیغ خواهد آمد و از جلو سنگی به وجود خواهد آمد.
هوش مصنوعی: کیست که از میان جمعیت به میدان نبرد بیاید و در این مکان جنگی، کار را به دست بگیرد و به پیروزی برسد؟
هوش مصنوعی: اگر کسی از کمین و جنگ و ستیز سواران و مردان دلیر بترسد، به یقین در شرایطی سخت و دشوار قرار دارد.
هوش مصنوعی: من باید انتخاب کنم که در میدان نبرد هزاران فرصت و گزینه دارم.
هوش مصنوعی: ما از جایی که دشمنان کمین کردهاند، بیرون میآییم و آنها را مایه افتخار و سرافرازی خود قرار میدهیم.
هوش مصنوعی: گیو از سخنان بیژن خندید و تحسینهای زیادی بر پسر نیو کرد.
هوش مصنوعی: از خداوند سپاسگزاری میکنم که مرا به فرزند نیکوخویی بخشیده است.
هوش مصنوعی: تمام تلاشت را کردی و هم قدرت را به کار بردی، زیرا تو به شناخت هر کار و پیگیری دین علاقهمندی.
هوش مصنوعی: جوان دلاور به من برگشت، مانند بچهای از یک پهلوان.
هوش مصنوعی: شیر نر به جفت خود گفت که اگر فرزند ما شجاع نباشد، چه فایدهای دارد؟
هوش مصنوعی: ما از او محبت و ارتباطی که با پدرش داشت را میگیریم، چرا که او مانند آب دریا است و پدرش از خاک است.
هوش مصنوعی: اما تو، ای فرزند، در سخنوری مهارت داری، زبانت را بر نیا، آشکارا نکن.
هوش مصنوعی: او در کارها ماهر و داناتر است و بر این جمعیت معروف، رئیس و فرماندهای برجسته به شمار میآید.
هوش مصنوعی: کسی که در میدان جنگ تجربه و مهارت دارد، نیازی به معلم و آموزشی برای کارهایش ندارد.
هوش مصنوعی: اگر سواران ما بر زمین بیفتند، ترکها به زیبایی و تزیین نمیرسند.
هوش مصنوعی: همه بدبخت هستند و سرشان را برگرداندهاند، چشمانشان پر از اشک و دلشان شکسته و خسته است.
هوش مصنوعی: این شخص به دنبال این است که مهارتهای خود را نشان دهد، زیرا میخواهد ببیند آیا ترکها برای جنگ آماده میشوند یا نه.
هوش مصنوعی: پس از آن هم، پشت آنها از کوه دور ماند و لشکر کینهور که همگروه بودند.
هوش مصنوعی: ببینید گوپال گودرز چگونه هنگام جنگ و نبرد به شدت مرزها را در هم میشکند و دشمن را درهم میکوبد.
هوش مصنوعی: و کجا میتوان در مورد سرنوشت خوب و بدی که از چرخ روزگار میگذرد، صحبت کرد؟
هوش مصنوعی: هنگامی که آن روزگار خوب و خوش فرا برسد، چهره زمین از وجود ترکان پاک و خالی خواهد شد.
هوش مصنوعی: بیژن به پدرش گفت که ای پهلوان بزرگ جهان، تمام چیزها را در نظر بگیر.
هوش مصنوعی: اگر نظر تو این است که حالا خوش آمدی، پس اگر ما لباس رومی نداشته باشیم، ایرادی ندارد.
هوش مصنوعی: من مانند زرهای میشوم و خود را از غم رها میکنم تا با نوشیدن شراب، بر روی خود بوی گل را بچشم و شاداب شوم.
هوش مصنوعی: وقتی به میدان بیایم، برای نبرد و تلاش به کمک پهلوانان میشتابم و خود را آماده جنگ میکنم.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.