گنجور

 
فیاض لاهیجی

پنبه در گوش نهادیم و خبردار شدیم

بار بر دوش گرفتیم و سبکبار شدیم

زهرها تعبیه در شهد تمنّا بودست

مفت ما بود که ناخورده خبردار شدیم

جام لبریز به ما دستِ هوس می‌پیمود

خاک در کاسة ما بود چو بیدار شدیم

می منصور به دل برق انا الحق می‌زد

سر قدم ساخته تا جلوه‌گه دار شدیم

روزِ بَدْ نوبتِ بیدردی ما بود گذشت

شکر لله که به صد درد گرفتار شدیم

چهره‌اش تاب گرانباری نظّاره نداشت

دیده بستیم و به دریوزة دیدار شدیم

که کند چارة فیّاضِ‌ تو؟ چون ما و مسیح

هر دو در کوی تو یکمرتبه بیمار شدیم