چون به یاد زلف او اندیشه آرایی کنم
تارهای آه را بر لب چلیپایی کنم
شد چهل سالم به غفلت در مسلمانی بس است
اربعینی در سر زلف تو ترسایی کنم
کی توان دادن به یک دل داد سودای ترا
همچو دل یک قطره خون را به که سودایی کنم
در تماشا یک سر موی ترا شایسته نیست
چون نگه گر هر سر مو را تماشایی کنم
با عنایات ازل دشوارها دشوار نیست
گر تجلّی رو دهد من نیز موسایی کنم
از لب لعل مسیحا معجزت، کو نشئةیی
تا به بیماران بیدردی مسیحایی کنم
در بغل گیرم شبی گر قد رعنای ترا
تا قیامت عشوه بر خوبان رعنایی کنم
جلوه هر دم میکند جای دگر حسن رخش
خویش را معذورم از دانسته هر جایی کنم
شمهای از لطف پنهان تو گویم آشکار
در تمنّای تو عالم را تمنّایی کنم
میتوان آوارگی در گلشن از بویش فکند
میروم گل را مگر چون لاله صحرایی کنم
یادِ همت میدهد فیّاض اندازِ خطر
کشتی خود را همان بهتر که دریایی کنم
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
وقت آن آمد که عزم کوی شیدائی کنم
با خیال چشم مستت باده پیمائی کنم
نقد هستی بر در دکان قلاشی نهم
رخت دانش بر سر بازار رسوائی کنم
من چو مرغ بحر گشتم، فارغم از خاکیان
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.