به آن بیگانه امشب یک دو حرف آشنا گفتم
غرض را بیغرض کردم سخن بیمدّعا گفتم
نگاهش را به طرز همزبانی آشنا دیدم
گهی منع از جفا کردم گهی حرف وفا گفتم
رخش نازک دلش نازک حیا از هر دو نازکتر
سخن پیچیده در صد پرده از رنگ حیا گفتم
ز نام بوسه بیم رنجه گشتن بود آن پا را
ولی پیغام اشک آهسته با رنگ حنا گفتم
نگاهش کرد اقراری که صد جان پیشکش بایست
خجل گشتم که نادانسته حرف خونبها گفتم
نمیدانم چهها گفتم ولیکن این قدر دانم
که با من هر چه آن ابروی جادو گفت واگفتم
لبت را غنچة فردوس گفتی، حرف بیجا بود
تبسّم را بهشت جاودان گفتم بجا گفتم
به من از گوشة ابرو چهها کردی چهها گفتی
من از نظّاره حسرت چهها کردم چهها گفتم
به او فیّاض گفتم هر چه دل میخواست در مستی
تو اکنون عذرخواهی کن که من اینک دعا گفتم
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.