بس که نالیدم نه قوّت ماند در من نه نفس
مردم، ای فریادرس آخر به فریادم برس
نارسا جان بر لبم از نارسائیهای اوست
یک سر مژگان رساتر کن نگاه نیمرس
نه حریف رفتن و نه قابل برگشتنم
حیرت این راه بر من بسته راه پیش و پس
میرسانیدم به جایی خویش را هر نوع بود
گر به بال نالهای بودی نفس را دست رس
نه معین گلهبانم نه مهیای شکار
تا به کی هر سو دویدن چون سگ هرزه مرس
غیرت صیّاد گو زین تنگ ترکن بند را
ورنه زور بال و پر خواهد شکستن این قفس
من درین مستی خدا داند چه آید بر سرم
محتسب گر بیخبر باشد خبر دارد عسس
همّت ار یاری کند راه فنا پر دور نیست
میتوان این راه را رفتن به پرواز نفس
پرورش تا کی دهم در سینه این تخم امل
تربیت تا کی کمنم بر چهره این رنگ هوس!
میتوانم کرد فریادی ولی از نارسی
شرمم از فریاد میآید هم از فریاد رس
عمرها شد بر سر کوی تو مینالم چنین
گر نمیگویی چرا؟ یکدم بگو آخر که بس
میتوانم گشت بر گرد سرش اما چه شد
هر نفس صد ره به گرد شهد میگردد مگس
نورسی ای طفل و باشد در مذاق عاشقان
جلوههای نو رسان چون میوههای پیش رس
من دمی فیّاض صد ره گشتمی گرد «رهی»
اختیار کس اگر میبود اندر دست کس
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به بیان عاشقانه و دردناک از عشق و فاصلههای ناشی از آن میپردازد. شاعر با ابراز عشق خود، تأکید میکند که از حالش و بینصیبیهایی که در دیارشان وجود دارد، سوال نکنید. او نشان میدهد که عشقش به او آسیب رسانده و حالشان زار است. در انتها، شاعر از تجربهها و عمر خود در راه عشق صحبت میکند و میگوید که از غم و غبار عشق، سرمهای برای چشمان دیگران ساختهاند. شعر بازتابی از غم و اندوه عاشقانه و شرایط دشوار زندگی است.
هوش مصنوعی: خیلی داد و فریاد کردم و دیگر نه قدرتی در من مانده و نه نفسی برای زندگی. ای کسی که میتوانی کمکم کنی، به دادم برس.
هوش مصنوعی: فقدان و نقص او باعث شده که جانم به لبم بیاید. یک بار دیگر نگاهت را تیزتر کن تا به من برسد.
هوش مصنوعی: نه میتوانم بروم و نه میتوانم برگردم. حیرت و شگفتی این مسیر، من را از ادامهدادن یا بازگشتن ناتوان کرده است.
هوش مصنوعی: به هر شکل و به هر طریقی که بود، من میتوانستم به مقصد خود برسم، حتی اگر فقط با صدای نالهای نفس میکشیدم و پیش میرفتم.
هوش مصنوعی: نه شخصیت خاصی دارم که راهنماییام کند و نه آمادگی برای شکار دارم. تا کی باید بیهدف و پراکنده مانند سگی ولگرد هر جا بروم؟
هوش مصنوعی: غیرت و حمیت شکارچی را به تو یادآوری میکنم که این بند را محکمتر کن، وگرنه قدرت بالها و پرهای تو تحت فشار این قفس شکست خواهد خورد.
هوش مصنوعی: در حالتی که غرق در شادی و مستی هستم، هیچکس به جز خدا نمیداند چه بر سرم میآید. حتی اگر نگهبان یا مراقبی از حال من بیخبر باشد، باز هم پلیس از این وضعیت مطلع است.
هوش مصنوعی: اگر اراده کمک کند، مسیر رسیدن به فنا چندان دور نیست. میتوان این مسیر را با پرواز روح طی کرد.
هوش مصنوعی: تا کی باید این آرزو و امید را در دل خود پرورش دهم؟ تا کی باید در چهرهام نشانههای این خواسته را پنهان کنم؟
هوش مصنوعی: میتوانم فریاد بکشم، اما از آنچه در درونم به خاطر نارسایی احساس میکنم شرم دارم. این شرم هم از فریادهایی است که میخواهم بزنم و هم از کمکی که میتوانم بخواهم.
هوش مصنوعی: سالهاست که در کنار کوچه تو به حالت نالیدن مشغولم. اگر نمیگویی چرا اینگونه هستم، حداقل یک بار بگو که بس است.
هوش مصنوعی: میتوانم دور او بچرخم، اما چه فایده که هر لحظه صدها مگس دور شیرینی میچرخند.
هوش مصنوعی: ای جوانی که تازه به عرصه عشق قدم گذاشتهای، همچون میوههای زودرس، شادی و زیباییهای تازهای به دل عاشقان میآوری.
هوش مصنوعی: گاهی اوقات بیوقفه و به طور آزاد در مسیر زندگی گردش کردهام و اگر کسی میتوانست آن را کنترل کند، همانا تمام اختیارها در دستان او بود.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
ای توئی بیچارگان را چاره و فریادرس
ایزد از هر دو بند و سختی مر ترا فریادرس
هرکه را رنجی بدو آمد تو برداری ازو
بر ندارد رنج تو جز کردکار پاک و بس
جز بکردار نشاط و ناز نگذاری قدم
[...]
ای بنظم آراستن با سعد اکبر هم نفس
مدح سعدالملک مسعود بن اسعد گوی و بس
آنکه نفس ناطقه از سینه ارباب نظم
بهر سلک مدح او در نفیس آرد نفس
صدر عالی رأی ملک آرای دستوری که بر
[...]
در ضمیر ما نمیگنجد بغیر از دوست کس
هر دو عالم را به دشمن ده، که ما را دوست بس
یاد میدار آنکه: هستی هر نفس با دیگری
ای که بییاد تو هرگز بر نیاوردم نفس
میروی چون شمع و خلقی از پس و پیشت روان
[...]
ز اقتضای دور گردون گر پدید آید ترا
چند روزی در جهان بر قول و فعلی دسترس
بشنو از ابن یمین پندی بغایت سودمند
با سلامت عمر اگر داری بسر بردن هوس
بدمگوی و بدمکن با هیچکس در هیچ حال
[...]
هست پیغامی مرا کو قاصدی مشکین نفس
سست میجنبد صبا ای صبح کار توست و بس
پیش خورشید مرا کاریست وانگه غیر صبح
کیست کو در پیش خورشیدی تواند زد نفس؟
ای نسیم صبح بگذر بر شبستانی که گشت
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.