چون غنچهام دلی است ولی کار بستهتر
خون گشته تر ز غنچه و زنگار بستهتر
شیرازه بگسلم چو گل از ننگ تا به کی!
چون غنچه دل به صحبت هر خار بستهتر
بیم گشایشم گرة خاطرست آه
چون غنچه هر نفس شودم کار، بستهتر
دل را تعلّقات به مستی فزوده است
زنگار بستهای شده ز نگار بستهتر
ای آنکه لاف عشق زنی با هزار کار
دل بستهای به یار و به اغیار بستهتر
نام خداست بر لب و دل بستة هوا
گر بت شکسته شد شده زنّار بستهتر
صبح عدم که طبل رحیل فنا زنند
کس از برهنگان نبود بار بستهتر
بر دامن تو روز جزا رنگ خون ما
باشد زرنگ چهرة گلنار بستهتر
فیّاض جان نثار «رهی» کن که گفته است
«مفت گشادگی چو شود کار بستهتر»
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.