گنجور

 
فیاض لاهیجی

ز هر لبی که برآمد سخن کلام تو بود

به هر چه گوش فرا داشتم پیام تو بود

اگر به جلوة طاووس، اگر به رفتن کبک

نظر چو نیک فکندم همین خرام تو بود

چنین که خاص تو شد ملک حسن دانستم

که مُهر داغ دل لاله هم به نام تو بود

ز فتنه دوستی آن نگاه شد معلوم

که تیغ هر که به خون گشت در نیام تو بود

ز صاف و دُردِ تو بودیم جمله مست ولی

دماغ هر که رساتر ز دُردِ‌ جام تو بود

اگر به دوزخ هجران اگر در آتش وصل

هر آنچه سوخته‌تر آرزوی خام تو بود

تو محرمانه به جانان من بگو فیّاض

که آنکه دوش فدای تو شد غلام تو بود