گنجور

 
فیاض لاهیجی

که می‌تواند از پیش یار برخیزد؟

نشسته‌ایم که از ما غبار برخیزد

به اضطرار سپردیم خویش را در عشق

بگو ز مجلس ما اختیار برخیزد

دمی که سرمة خطّش نمی‌کشم در چشم

ز دیده جای نگاهم غبار برخیزد

هلاک تربیت مجلسی شوم که در آن

خزان اگر بنشیند بهار برخیزد

نصیب زورق فیّاض باد طوفانی

که موج صد خطرش از کنار برخیزد

 
sunny dark_mode