گنجور

 
فایز

دگر شب شد که دل بی تاب گردد

دو چشمم نا امید از خواب گردد

عجب باریست بر دوش تو فایز

که بر کشتی نهی غرقاب گردد

 
نسک‌بان: جستجو در متن سی‌هزار کتاب فارسی
sunny dark_mode