|
غیرفعال و فعال کردن دوبارهٔ حالت چسبانی نوار ابزار به بالای صفحات
|
|
راهنمای نوار ابزار
|
|
پیشخان کاربر
|
|
اشعار و ابیات نشانشدهٔ کاربر
|
|
اعلانهای کاربر
|
|
ادامهٔ مطالعه (تاریخچه)
|
|
خروج از حساب کاربری گنجور
|
|
لغزش به پایین صفحه
|
|
لغزش به بالای صفحه
|
|
لغزش به بخش اطلاعات شعر
|
|
فعال یا غیرفعال کردن لغزش خودکار به خط مرتبط با محل فعلی خوانش
|
|
فعال یا غیرفعال کردن شمارهگذاری خطوط
|
|
کپی نشانی شعر جاری در گنجور
|
|
کپی متن شعر جاری در گنجور
|
|
همرسانی متن شعر جاری در گنجور
|
|
نشان کردن شعر جاری
|
|
ویرایش شعر جاری
|
|
ویرایش خلاصه یا برگردان نثر سادهٔ ابیات شعر جاری
|
|
شعر یا بخش قبلی
|
|
شعر یا بخش بعدی
|
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این ابیات، شاعر از حس درد و ناله خود سخن میگوید و آن را به مثابه پرچمی در دست دارد. او به نوعی در میدان عشق حکم قانون را دارد و به خاطر بازی کردن با احساسات و ریسکهای عشق، هر دو جنبه زندگیاش را در این قمار باخته است.
هوش مصنوعی: من آن کسی هستم که پرچم نالهام را بر دل لشکر خود برزیدم و به صفوف خود حمله کردهام.
هوش مصنوعی: من در بازی عشق ریسک کردهام، و حالا هر دو طرف را باختهام.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
هم در ره معرفت بسی تاختهام
هم در صف عالمان سر انداختهام
چون پرده ز پیش خویش برداشتهام
بشناختهام که هیچ نشناختهام
برخیز و بیا که هجره پرداختهام
وز بهر تو پردهٔ خوش انداختهام
با من به شرابی و کبابی در ساز
کین هر دو ز دیده و ز دل ساختهام
تا آتش و آب عشق بشناختهام
در آتش دل چو آب بگداختهام
مانند رباب دل بپرداختهام
تا زخمهٔ زخم عشق خوش ساختهام
دیر است که با غم تو در ساختهام
پنهان ز تو با تو عشقها باختهام
زان با تو نگفتهام که هرگز خود را
شایسته خدمت تو نشناختهام
عمریست که با غم تو در ساختهام
پنهان ز تو با تو عشقها باختهام
زآن با تو نگفتهام که هرگز خود را
شایستهٔ حضرت تو نشناختهام
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.