گنجور

 
فصیحی هروی

ناله رازی‌ست که در سینه نهفتن ستم است

گوهر گوش بدین نیش نسفتن ستم است

خواب نامحرم و در دیده رخش پرده‌نشین

گر همه بر دم تیغ است که خفتن ستم است

راز حسن از دم روح‌القدس آزرده شود

سر هر موی زبان کردن و گفتن ستم است

دیده خمیازه کشد بی می نظاره او

ورنه بی دوست برین غنچه شکفتن ستم است

نوبهار جگر ریش فصیحی غم اوست

گرد اندوه ازین غمکده رفتن ستم است

 
نسک‌بان: جستجو در متن سی‌هزار کتاب فارسی
sunny dark_mode