گنجور

 
فصیحی هروی

ارمغان از بینوایی غم به گلشن می‌برم

وز تهی‌دستی به بلبل تحفه شیون می‌برم

چاک دردم خانه‌زاد سینه بلبل نه گل

نامه شوق گریبان سوی دامن می‌برم

در عبادت‌خانه خورشید و مه جای چراغ

تیره‌روزی از در و دیوار گلخن می‌برم

جلوه هم دارم ولی از بهر کاهل بینشان

اول از مصر نکویی چشم روشن می‌برم

بلبل و پروانه گو منقار و پر زحمت مده

کآنچه هست از دود و آتش من به مسکن می‌برم

زلف یارم قیمت دست تهی نشناختم

دامن دود ارمغان شمع ایمن می‌برم

حسن پیمان محبت بین که می‌پیچد زبان

گر فصیحی نام بت را بی برهمن می‌برم

 
نسک‌بان: جستجو در متن سی‌هزار کتاب فارسی
sunny dark_mode