گنجور

برای پیشنهاد تصاویر مرتبط با اشعار لازم است ابتدا با نام کاربری خود وارد گنجور شوید.

ورود به گنجور

 
امیرعلیشیر نوایی

ساقیا می ده که از هشیاریم دیوانگی است

میکند مجنون و ما را از تهی پیمانگی است

عاقبت بیگانه اند این آشنایان خرم آن

کش طریق آشنایان جهان بیگانگی است

مرد آن نبود که آرد چار زن را در نکاح

کز زن و زن سیرتان بستن نظر مردانگی است

ای دل ار ویران شدی از جور دوران غم مخور

زانکه اندر راه عشق آبادی از ویرانگی است

هست زهد و عافیت افسانه وزین هم خوشم

گه بکوی عشق در رسواییم افسانگی است

عرش پروازند رندان همایونفر ز عشق

شیخ در خلوت فرو رفته چو مرغ خانگی است

خلق روشن چشم ازان شمع شبستان وصال

در گداز و سوز ما را منصب پروانگی است

مست در کوی او فتادم کرده ترک خانمان

در میان راه خواب سگ ز بی‌کاشانگی است

فانی آنانی که در عالم به هیچی قانعند

نیست از عجز و زبونی بلکه از فرزانگی است

 
نسک‌بان: جستجو در متن سی‌هزار کتاب فارسی
sunny dark_mode