چو خاک راه توام ای تو شاه جرعه کشان
ز نیم خورد میت جرعه ای به خاک افشان
هزار شرم ز دینم که هر شب از مستی
مغان برون فکنندم ز خاک دیر کشان
سحر ز رنج خماریم ناخوش ایساقی
به سازمان بدو جام می صبوح خوشان
ز جام وصل تو سیراب صاف نوشانند
چه شد به دردکشان نیز جرعه ای بچشان
غلام پیر مغانم که خاک دیرش را
به بال خویش بروبد ملک ز رفعت شان
چه حد نام تو بردن که من به عشق توام
غلام ماه وشان ای که شاه ماه وشان
مجو نشانه فانی که تا بشد عاشق
ازو بدشت فنا کس نیافت نام و نشان
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
سحاب بخشش ما میشدی نثار افشان
دگر ز فاقه نماندی بروی دهر نشان
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.