گنجور

 
فلکی شروانی

رخ و زلف و لب و چشم و خط و خال تو ای دلبر

ز من بردند لهو و هوش و صبر و عیش و خواب و خور

مرا هست از غم و تیمار و درد و داغ هجرانت

به کف باد و به سر خاک و به چشم آب و به دل آذر

منم روز و شب و سال و مه از سودای عشق تو

به دل گرم و به دم سرد و به لب خشک و به دیده تر

نگارا تا کی و تا کی ز هجرانت به جان و دل

کشم خواری کنم زاری خورم انده برم کیفر

نمانده تا ز تو دورم مرا از غایت محنت

بصر در چشم و جان در تن طرب در طبع و دل در بر

کنون چون عز و ناز و برگ و زیب و ساز و فر بستند

جهان خندان ز باغ و راغ و دشت و کوه و بوم و بر

فکند از گردن و گوش و بر و دوش ایعجب گردون

عروسان چمن را در و یاقوت و زر و زیور

چو چشم و هوش و طبع و رای خصم شاه شروان شد

هوا گریان شمر عریان زمین تیره شجر مضطر

شه شروان منوچهر بن افریدون که هست او را

قدر میدان قضا مرکب فلک جوشن زحل مغفر

شهی کو هست در گیتی به امر و حکم و دست و دل

عدو بند و جهانگیر و عطا بخش و سخا گستر

شده بهرام و مهر و شید و ناهید و سپهر او را

سپهسالار و صاحب سر و مدحت خوان و خنیاگر

بود در موکب و میدان و بزم و بارگه دایم

نجومش چتر و مه رایت سپهرش تحت و مه افسر

رسیده صیت و ذکر و نام و بانگش در جهانداری

به هر مرز و به هر شهر و به هر بوم و به هر کشور

ز فر ایزدی مأمور و مجبورند حکمش را

وحوش و دیو و انس و جان و نجم و چرخ و ماه و خور

خطاب خسروان دایم بنامه نزد او باشد

غلام و بنده و داعی رهی و خادم و چاکر

کند در مدحت و شکر و ثنا و آفرین او را

خرد طومار و جان نامه هنر دیوان و دین دفتر

زمانه حکم و امر و کام و رایش را مسخر شد

بحل عقد و امر و نهی و قبض و بسط و خیر و شر

همایون مرکبش باشد به گاه سیر در میدان

قمر سرعت فلک هیأت صبا قوت پری پیکر

چه اسبست آنکه روز کین بود در زیر ران او

به تن گردون به سیر اختر به سم مرمر به تک صرصر

دو پرگارند دست و پای او کایام قسمت کرد

ازین اقطار شرق و غرب از آن امصار بحر و بر

زهی شاهی که در حکم تو هست اشکال عالم را

محیط و نقطه و پرگار و قطب و مرکز و محور

توئی کز غایت دولت همی گوید تو را گردون

تهمتن دل نریمان تن سکندر عز فریدون فر

تو را هست از جلال و جاه و اقبال و شرف دایم

هنر گنجور و دین خازن خرد دستور و حق رهبر

الا تا در محیط آفرینش خلق را باشد

فلک دریا جهان کشتی هوا ساحل زمین لنگر

تو را باد از جلال و قدر و تأیید و شرف دایم

زمین قصر و هوا ایوان جهان کاخ و فلک منظر