گنجور

برای پیشنهاد تصاویر مرتبط با اشعار لازم است ابتدا با نام کاربری خود وارد گنجور شوید.

ورود به گنجور

 
بابافغانی

تا کی ای غنچه دهن گوش بهر پند کنی

سخنی گو که زبان همه را بند کنی

وقت آن شد که در آیی ز ره مهر و وفا

تا بکی جور نمایی و جفا چند کنی

چشم دارم که کشی جام و مرا جرعه دهی

ساغر عیش مرا پر شکر و قند کنی

هوس کشتن من کن که بود غایت لطف

که بدین شیوه مرا خرم و خرسند کنی

ای صبا گر بگشایی گرهی زان خم زلف

رشته ی جان بسر او بچه پیوند کنی

بنده ی پیر مغان باش که در مجلس انس

عیش جاوید ز الطاف خداوند کنی

لذت عمر همینست فغانی که مدام

وصف جان بخشی آن لعل شکر خند کنی