خرم شبی که گردد معشوق یار عاشق
مست آید و گذارد سر در کنار عاشق
ناز و عتاب شیرین از حد گذشت ترسم
زاندم که مانده باشد حیران بکار عاشق
حرفی به هیچ مکتب ننوشته آن فرشته
دیوار خانه پر شد از یادگار عاشق
گویند بهر عاشق بستند زلف خوبان
خود نیست یکسر مو در اعتبار عاشق
همراه آن سوارم کز آتش چراغش
هر دانه شبچراغیست در رهگذار عاشق
کس نیست تا بگوید با آن رقیب پرور
کاین جور از چه کردی بر روزگار عاشق
هر عاشقی که بینم در انتظار یاریست
یار منست دایم در انتظار عاشق
بنشین و روغن افشان بر آتش فغانی
بردار ساغر می بشکن خمار عاشق
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.