گنجور

 
بابافغانی

این باد ز طرف چمن کیست که داند

وین بوی گل از پیرهن کیست که داند

این نافه که بر گل شکند غالیه ی تر

از سلسله ی پر شکن کیست که داند

دانم که مه بدر بود خسرو انجم

آن ماه نو از انجمن کیست که داند

من خود شدم افسانه ی شهری بفسونش

افسون تو مهر دهن کیست که داند

ما را به رخ زرد بود صد رقم از خون

آن گلرخ نسرین بدن کیست که داند

ای باد چه داری خبر از غنچه ی لعلش

آن غنچه دهن با سخن کیست که داند

آشوب دل و دیده ی بیدار فغانی

نظاره ی سرو و سمن کیست که داند