گنجور

برای پیشنهاد تصاویر مرتبط با اشعار لازم است ابتدا با نام کاربری خود وارد گنجور شوید.

ورود به گنجور

 
بابافغانی

عاشقان را در سر شوریده سودا آتشست

در بدن خون نشتر و در دل سویدا آتشست

تن نخواهد خوابگاه نرم چون گر مست دل

گلخنی را زیر و پهلو فرش دیبا آتشست

میگدازم از حیا تا از تو می جویم مراد

در نهاد بیدلان عرض تمنا آتشست

خواب مستی کرده می سوزم ز آشوب خمار

چون نسوزم چون مرا در جمله اعضا آتشست

می مخور بسیار اگرچه ساقیت باشد خضر

کانچه امشب آب حیوانست فردا آتشست

مرد صاحبدل رساند فیض در موت و حیات

شاخ گل چون خشک گردد وقت سرما آتشست

گر چنین خواهد کشید از دل فغانی آه گرم

تا نفس خواهد زدن گلهای صحرا آتشست