گنجور

 
عین‌القضات همدانی

از شجرهٔ روح ثمرهٔ عشق پدید آمد شجره در کار ثمره شد همانا روح مشتاق آن عاشق صادق در فضای عالم هستی نظرهٔ شجره دید ثمرهٔ او آتش «انَسَ مِنْ جانِبِ الطّورِ ناراً» آمد ناموس اکبر که جاسوس این معنی است از ولایت خود تفحّص آن می‌کرد به دیدهٔ ملکی بدید که آن شجرهٔ روح اوست و آن ثمرهٔ عشق. آن آتش که ثمره می‌نماید هم از درخت روح او سر بر زده است از آنست که نه او را می‌سوزد و نه با او می‌سازد و آنچه گفته‌اند که «از میوه درخت آمد امّا میوه باز بر درخت نیامد» برای این معنی گفته‌اند. یعنی اگر این آتش، شجرهٔ روح را بسوزد عشق تواند که از نظر رحمت معشوق در فضای قضا شجر‌ه‌ای دیگر نشاند اما اگر شجرهٔ روح مر ثمره را گم کند زود باشد که صرصر غیرت، آن درخت را از بیخ برآرد چون بی‌ثمره بود دوام وجودش به تجدد مثل او میسّر نشود زیرا که شجره را ثمره بباید تا بواسطهٔ او بعد عدم او مثل او پدید آید و این معنی بوالعجبست. ای برادر اگر آن شجرهٔ روح او نبودی و آن ثمرهٔ عشق نبودی خطاب اِنَّنی اَنَااللّه کی درست آمدی؟ زیرا که عشق روا بود که از درخت جان عاشق مر عاشق را به خود خواند و این ندا هم ازو بدو رساند که اِنَّنی اَنَااللّه.

خواهی که سخن ز جان آگه شنوی

و اسرار درونی شهنشه شنوی

کم گرد ز خویش تا تو از هستی خود

بی‌خود همه اِنَّنی اَنَا اللّه شنوی

 
نسک‌بان: جستجو در متن سی‌هزار کتاب فارسی
sunny dark_mode