برسیدم ز پس چند قدم بر درهای
وندر آن دره عیان، بقعه چون مقبرهای
چار دیواری و یک چار وجب پنجرهای
شدم اندر، به چنین مقبره نادرهای
دیدم اندرش شگفت آر یکی منظرهای
پیش شمعی است یکی توده سیاه
برده در گوشه آن بقعه پناه
پیش خود گفتم: این توده، سیه انبانی است
یا پر از توشه، سیه کیسه از چوپانی است
دست بردم نگرم، جامه در آن یا نانی است
دیدم این هر دو، نه، کالبد بیجانی است
گفتم: این نعش یکی جلد سیه حیوانی است
دیدمش حیوان نه، نعش زنی است
جلد هم جلد نه، تیره کفنی است
دیدن مرده به تاریک شب اندر صحرای
مرده تنها را، وحشت نگذارد تنهای
خشک از حیرت و از بیم شدم بر سر جای
دست برداشتم از گشتن و گشتم بی پای
حیرت افزاست که این نعش در این تیره سرای
بهتر از شمع، رخش می افروخت
شمع از رشک رخ او می سوخت
چهر سیمینش ز بس پنجه غم بفشرده
چو یکی غنچه که در تازه گلی پژمرده
نوجوان مرده، تو گوئی که جوانش مرده
بس که اندوه جوانمرگی خود را خورده
من در این منظره، از فرط عجب آزرده
ناگهان یا که وی آوازی داد
یا خیالات مرا بازی داد:
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: شاعر در این بخش از شعر، به درهای میرسد که در آن یک مقبره را مشاهده میکند. درون مقبره، جسمی سیاه رنگ وجود دارد که در ابتدا او را به فکر میاندازد که شاید این جسم یک موجود بیجان باشد. اما بعد متوجه میشود که این جسم متعلق به یک جوان مرده است که در تاریکی شب و در تنهایی قرار دارد. نگاه شاعر به جسم مرده، حاکی از حیرت و ترس اوست؛ او متوجه میشود که جوانی که در آنجا خوابیده، به شدت بر اثر غم و اندوه جوانمرگی خود رنجیده و پژمرده است. در نهایت، شاعر به احساسی عمیق از شگفتی و تأسف دچار میشود و یا شاید صدای این جوان در ذهنش طنینانداز میشود.
هوش مصنوعی: به چند قدم که پیش رفتم، به درهای رسیدم و در آن دره، بنایی مشخص مانند یک مقبره دیده میشد.
هوش مصنوعی: من در یک فضای محدود و بسته، با تنها یک پنجره کوچک، به این محل بزرگ و بینظیر رسیدم.
هوش مصنوعی: دیدم که در او چیزی شگفتانگیز وجود دارد، نمایی زیبا و حیرتآور.
هوش مصنوعی: در کنار یک شمع، تودهای سیاه قرار دارد که در گوشهی آن مکان، پناه گرفته است.
هوش مصنوعی: به ذهنم آمد که آیا این جمعیت بیهدف و ناراحت، خالی از محتوا هستند یا اینکه پر از بار و تجربهاند، ولی چون هیچ کار مثبتی انجام نمیدهند، به نظر میرسد بیفایده و بیثمرند.
هوش مصنوعی: به محضی که به چیزی نزدیک شدم تا آن را ببینم، متوجه شدم که نه لباس زیبایی در آن است و نه غذایی. درواقع، آنچه دیدم فقط یک جسم بیجان و خالی بود.
هوش مصنوعی: گفتم: این جسد متعلق به یک حیوانی با پوست سیاه است.
هوش مصنوعی: او را دیدم که نه به شکل یک حیوان بود و نه به شکل یک انسان زنده، بلکه مانند یک جسد به نظر میرسید. جلد بدنش هم نه مانند یک زنده، بلکه به رنگ تیرهای مثل کفن بود.
هوش مصنوعی: دیدن یک مرده در شب تاریک در بیابان، وحشت و ترس را بر تنهایی او نمیافزاید.
هوش مصنوعی: به خاطر شگفتی و ترس، در جای خود خشک و ساکت ماندم و از جستجو دست برداشتم، در حالی که راهی نداشتم.
هوش مصنوعی: تعجبآور است که این بدن بیجان در این خانه تاریک و غمانگیز قرار دارد.
هوش مصنوعی: رخسار او به زیبایی و درخشندگی یک شمع میتابد و این زیبایی به حدی است که خود شمع به خاطر حسادت به او، در حال سوختن است.
هوش مصنوعی: چهره زیبا و نقرهگون او به خاطر بار سنگین غم، مثل گلی پژمرده شده است که در میان گلهای تازه قرار دارد.
هوش مصنوعی: جوانی که در اوج زندگیاش مرده است، به نظر میرسد که خودش را فراموش کرده و فقط غم جوانمردیاش را حمل میکند.
هوش مصنوعی: من در این صحنه، به خاطر شگفتی زیاد ناراحت هستم.
هوش مصنوعی: ناگهان یا صدا زد یا باعث شد که خیالات و تصورات من را تحت تاثیر قرار دهد.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.