در تکاپوی غروب است، ز گردون خورشید
دهر پر بیم شد و رنگ رخ دشت پرید
دل خونین سپهر از افق غرب دمید
چرخ از رحلت خورشید سیه می پوشید
که شب عید حمل، خویش به گردون آراست
سال بگذشته بشد، ظرف زمانش لبریز
ریخت بر ساحت این نامتناهی دهلیز
در کف سال نو، آینده اسرارآمیز
همچو مرغی به نوائی هجن و لحن ستیز
بنشسته است به بام فلک و نغمه سراست
من به بام اندر و گوشم به فغان بومی است
در عجب سخت که امشب چه شب مغمومی است؟
این شب عید مبارک، چه شب مشئومی است
دهر مبهوت، چه آینده نامعلومی است؟
چرخ یک پرده نقاشی، از آثار بلاست!
ناگه از خانه همسایه، یکی ناله زار
در فضا بر شد و بر گوش من افتادش گذار
باری این ناله لرزان شده، از باد بهار
باشد از دخترکی، کز همه عالم یک بار
چهره دلبری از چهره او جلوه نماست
رخ سیمین ورا، پنجه غم بفشرده
آنچنان کاین گل نو گل شده را پژمرده
با لباسی سیه و وضعیتی افسرده
اشک ریزان چو یکی دختر مادر مرده
اشک گه پاک کند دستش و گه سوی خداست
گفتم ای دخت مهین مملکت جمشیدی
عید جمشید است امشب ز چه رو نومیدی؟
سرخ پوشند جهان و تو سیه پوشیدی
عید گیرند همه خلق و تو در نوعیدی
پس از این حرف برآشفت و سبک از جا خاست
بر رخش وضعیت حال، دگرگون آمد
گوئی این حرف، خراشیدش و دل خون آمد
چه ز بس آه، از آن سینه محزون آمد
بوی خون زآن دل خونین شده بیرون آمد
گفت: رو عید مگو، عید چه؟ این عید عزاست!
عید بگرفتن امسال در این ویرانه
نبود مورد طعن خودی و بیگانه؟
عید که، عید کجا، عید چه؟ ای دیوانه!
خانه داران را عید است، ترا کو خانه؟
رو مگو عید؛ که این عید که و عید کجاست؟
ملتی را که چنان جرأت و طاقت نبود
که بخس گوید کذب تو صداقت نبود!
پی حفظ وطن خویش، لیاقت نبود!
عید بگرفتن این قوم، حماقت نبود؟!
عید، نی، در خور یک ملت محکوم فناست!
تو کم ای هموطن از موسوی بی وطنی!
او شد آزاد ترا تازه به گردن رسنی!!
هست هان جامه عید چو توئی و چو منی!
بهر من رخت عزا، بهر تو خونین کفنی
هست زیبنده من، این و ترا آن زیباست
بن این خانه رسیدست بر آب! این عید است؟
وندر این خانه خرابی همه خواب، این عید است؟
ناید اعداد خرابی به حساب، این عید است؟
خانه خود نگر! ای خانه خراب، این عید است؟
به عزا صاحب این عید، نک از دست شماست!
هست از دست شما پاک، روانش به عذاب!
خانه تان ویران کردید ورا خانه خراب!
چون بدین جا برسید، از سر برداشت نقاب
گفت اینت بسرو کرد سوی من پرتاب!
تو نه مردی، کله مردی، بر مرد سزاست!
گفتم ای بانو: این ملت قرنیست درست
زیردست است! مرا چیست گنه، گفت: ای سست!
زیردستی و زبردستی تو، در کف تست
دست بسته نشد آن مرد که دست از جان شست
هرگز از دست نرفت آن که زبردستی خواست
آخر ای مردان! از نابسلامت مردید!
این رذالت چه بود بر سر ما آوردید . . . ؟
زین سخن: دیده من تیره جهان را بردید
وین سخن کارگر اندر دل گردون گردید!
منقلب گشت هوا سخت نسیمی برخاست!
بوی این درد دل خسرو، از آن باد آمد
کاین چه بد بر سرت، ای ملک مه آباد آمد؟
من چو از خسروم، این شکوه همی یاد آمد
در و دیوار، در آن خانه، به فریاد آمد!
وین چنین روی سخن جانب خسرو آراست
کای شه از خاک برآ، ملک تو این بود؟ ببین!
حال این ملک، به عهد تو، چنین بود؟ ببین!
خطه پاک تو، ویرانه زمین بود؟ ببین!
قصر شیرین تو، این جغدنشین بود، ببین!
بیستونی ز تو ای شه، فقط اینک برپاست!
همه دار و ندار تو، به تاراج رسید!
کار ملک تو، در این دوره، به حراج رسید!
در خور تاج سرت، از همه جا باج رسید!
سر برآور، چه ببین بر سر آن تاج رسید!
نه سری بر تنی و نی ز تنی سر پیداست
زین همه شکوه چه گویم؟ که دل من خون شد!
ز افق خونین خون دل من افزون شد
نقش دلبر به دل، از خون دلم، گلگون شد!
حاصل این همه خون دلم، این مضمون شد:
عید که، عید کجا، عید چه؟ این عید عزاست!
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این متن، شاعری را توصیف میکند که در غروب عید نوروز احساس حزن و اندوه دارد. او به سیر زمان و گذشت سال اشاره میکند و به تضاد بین شادی عمومی در عید و احساس غم و مصیبت دخترکی میپردازد که با پوشیدن لباس سیاه، غمگینی خود را نشان میدهد. شاعر سوال میکند که چرا این دختر در عید شادی ندارد، و او پاسخ میدهد که در حالی که دیگران در جشناند، او به خاطر ویرانی و درد مردمش عید را نمیشناسد. در ادامه، بیان میشود که عید برای ملتی که در رنج و سختی به سر میبرد، بیمعناست و شاعر به وضعیت خراب کشور و ویرانیهای آن اشاره میکند. این شعر در نهایت به حسرت و اندوه کشور و مردمش میپردازد و بیان میکند که این "عید" فقط ترس و غم را به نمایش میگذارد.
هوش مصنوعی: خورشید زندگی در حال غروب است و به نظر میرسد که به زودی غم و ناامیدی در فضای دنیا حاکم میشود، رنگ و زیبایی دشت هم از بین رفته است.
هوش مصنوعی: دل آسمان از افق غرب به شدت غمگین شد، چرخ یا همان گردونه زمان به خاطر غروب خورشید، رنگی تیره و سیاه به خود گرفت.
هوش مصنوعی: در شب عید، آسمان خود را با زیباییها و جلوههای خاصی زینت داده است.
هوش مصنوعی: زمان به پایان رسیده و سال سپری شده است، و این لحظات بر فضای بیانتها و عمیق زندگی ریخته شده است.
هوش مصنوعی: در آغاز سال نو، آیندهای ناشناخته و پر از رازها به مانند پرندهای در حال آواز خواندن و ایجاد نغمهای خاص است.
هوش مصنوعی: در بالای آسمان نشسته و در حال آواز خواندن است.
هوش مصنوعی: من بر روی بام نشستهام و به صدای نالهی پرندهای گوش میدهم. در شگفتم که امشب، چه شبی با دلگدازی و غمانگیزی است.
هوش مصنوعی: این شب عید خوشی است، اما در عین حال پر از ناامیدی و نگرانی. زمان در حال حاضر ما را متحیر کرده و آیندهای که در پیش داریم، نامشخص و نامعلوم به نظر میرسد.
هوش مصنوعی: گردش چرخ زندگی، حاصل جنایاتی است که رخ دادهاند!
هوش مصنوعی: ناگهان صدای زاری از خانه همسایه به گوشم رسید و توجهام را جلب کرد.
هوش مصنوعی: این نالهای که به گوش میرسد، ناشی از نسیم بهار است و به یک دخترک تعلق دارد که بهنحو خاص و یکتا احساس خود را ابراز میکند.
هوش مصنوعی: چهره معشوقی زیبا و دلربا از چهره او جلوه و زیبایی بیشتری دارد.
هوش مصنوعی: چهره زیبا و نازک او، آنچنان تحت فشار غم قرار گرفته که این گل تازه نیز پژمرده شده است.
هوش مصنوعی: دختری با لباس سیاه و حالتی ناراحت، مانند کسی که مادرش فوت شده، در حال گریه کردن است.
هوش مصنوعی: گاهی اشک او دستش را تمیز میکند و گاهی به سوی خدا میرود.
هوش مصنوعی: به او گفتم: ای دختر بزرگ مملکت جمشید، امشب شب جشن جمشید است، چرا اینقدر ناامید به نظر میرسی؟
هوش مصنوعی: دنیا در شادی و خوشی است و همه مردم لباسهای سرخ و شاد میپوشند، اما تو به رنگ سیاه درآمدهای و در عذابی به سر میبری. در حالی که همه در جشن و سرور هستند، تو در غم و اندوهی.
هوش مصنوعی: بعد از آن صحبت، او عصبانی شد و که از جا بلند شد.
هوش مصنوعی: بر روی اسبش اوضاع حال تغییر کرده است، گویی که این سخن، دلش را آزرده کرده و موجب ناراحتی او شده است.
هوش مصنوعی: به خاطر آوای دلخراش و غمانگیز، بوی خون از دل زخمخورده خارج شده و به فضا پیچیده است.
هوش مصنوعی: گفت: عید را فراموش کن، عید چیست؟ این روز، روز سوگواری است!
هوش مصنوعی: امسال در این ویرانه، به دلیل شرایط نامساعد، هیچکس نمیتواند به ما ایراد بگیرد، چه از خودیها و چه از بیگانهها.
هوش مصنوعی: عید یعنی چه؟ تو که هیچ چیزی نداری، فقط دلت خوش است! عید برای کسانی است که خانه و زندگی دارند، اما تو که خانهای نداری، چه عیدی برایت وجود دارد؟
هوش مصنوعی: نگو عید کجاست؛ چرا که این زمان، دیگر به جشن و شادی نمیخورد.
هوش مصنوعی: ملتی که از جرأت و قدرت کافی برخوردار نباشد، نمیتواند حقیقت را بگوید و بهراستی صداقت او مشکوک است.
هوش مصنوعی: برای حفاظت از وطن خود، شایستگی لازم نبود! آیا جشن گرفتن برای این مردم، نادانی نبود؟
هوش مصنوعی: جشن و شادی برای یک ملت که به خاطر سرنوشت تلخش محکوم به نابودی است، معنا و ارزشی ندارد.
هوش مصنوعی: تو ای هموطن، کم هستی از موسوی که بیوطن است! او از قید و بند رهایی یافته و تو هم اکنون به زنجیر وابستگی گرفتار هستی!
هوش مصنوعی: این بیت اشاره دارد به دو حالت متفاوت که به مناسبت عید و عزای یکدیگر نگریسته میشود. شخص اول در حال جشن و شادی است و او را به لباس عید تشبیه میکند، در حالی که شخص دوم در وضعیت عزاداری و اندوه به سر میبرد. این تضاد نمادین بین شادی و غم نمایانگر تفاوت احساسات و وضعیتهای زندگی است.
هوش مصنوعی: این جمله به این معناست که من چیزی را میپسندم که زیبنده من است و تو نیز چیزی را میپسندی که برای تو زیباست. در واقع، هر شخص زیباییها و پسندهای خاص خودش را دارد.
هوش مصنوعی: این خانه به آب نزدیک شده و افتاده است. آیا این واقعا روز خوشحالی است؟ در حالی که در این خانه ویرانی و خرابی همه جا را فراگرفته و همه در خواب غفلتند، آیا این روزی برای جشن و شادی است؟
هوش مصنوعی: این روز عید است و نباید به مشکلات و خرابکاریها توجه کرد. به خانهات نگاه کن، ای خانه ویران، اینجا روز جشن و شادی است!
هوش مصنوعی: در این عید، حال و هوای غم و اندوهی وجود دارد که نمیتوان از آن فرار کرد؛ این احساس از شما ناشی نمیشود، بلکه به خاطر وضعیت دیگری است.
هوش مصنوعی: از دست شما دل پاکی از بین رفته و روانش در عذاب است! شما خانهتان را خراب کردهاید و او هم در اثر این ویرانی به نابودی رسیده است!
هوش مصنوعی: وقتی به اینجا رسید، از چهرهاش پرده برداشت و گفت: «این کافی است»، سپس آن را به سمت من پرتاب کرد.
هوش مصنوعی: تو به معنای واقعی مرد نیستی، بلکه فقط نمای ظاهری مردانه داری، و به همین خاطر شایسته نیستی که بر مردان تکیه کنی.
هوش مصنوعی: به خانم گفتم: این مردم سالهاست که تحت سلطه قرار دارند! من چه گناهی کردهام؟ او پاسخ داد: ای ضعیف!
هوش مصنوعی: شما در کنترل و تسلط بر اوضاع هستید و اگر کسی جانش را به خطر بیندازد، به معنای واقعی خود را به دست سرنوشت سپرده است.
هوش مصنوعی: هرگز آن کسی که مهارت و کاردانی را طلب کرد، از بین نرفت و فراموش نشد.
هوش مصنوعی: ای مردان! به خاطر مشکلات و ناهنجاریهایی که به وجود آوردید، در حال نابودی هستید! این چه پلیدی بود که بر سر ما آوردید؟
هوش مصنوعی: از این گفتار: چشمان من، تاریکیهای جهان را از میان برداشت و این گفتار، تأثیر عمیقی در دل آسمان گذاشت!
هوش مصنوعی: هوا به شدت تغییر کرد و نسیمی تند وزید!
هوش مصنوعی: بوی درد و دل خسرو از سمت باد میآید و این نشان از آن دارد که چه بلای شومی بر سرت آمده، ای پادشاه سرزمین زیبا.
هوش مصنوعی: وقتی از پدرم یاد میکنم، آن خانه و دیوارهایش به یادم میآید که چقدر صدا و فریاد داشتند.
هوش مصنوعی: این جمله اشاره دارد به سخنان زیبا و دلنواز که به خاطر شخصیت بزرگ و جذاب خسرو ارائه میشود. به نوعی میتوان گفت که گفتار به احترام و زیباییهای او شکل گرفته است.
هوش مصنوعی: ای پادشاه! آیا این سرزمین که از خاک روییده، واقعاً متعلق به تو بود؟ ببین! حال و وضعیت این سرزمین در زمان تو، آیا اینگونه بود؟ نگاه کن!
هوش مصنوعی: آیا سرزمین پاک تو واقعا ویرانهای از زمین بود؟ نگاه کن! قصر شیرین تو، اکنون جای زندگی این جغدها شده است، ببین!
هوش مصنوعی: ای پادشاه، تنها یادگار تو در بیستون باقی مانده است!
هوش مصنوعی: تمام دارایی و داشتههای تو به نابودی و غارت رفت! روزگار و وضعیت کشور تو در حال حاضر به فروش گذاشته شده است!
هوش مصنوعی: به تو که تاج سر هستی، از هر سو پاداش و هدایا رسید. سر خود را بلند کن و ببین چه بر سر آن تاج آمده است!
هوش مصنوعی: بدن بدون سر وجود ندارد و سر به وضوح از بدن قابل تشخیص است.
هوش مصنوعی: با این همه زیبایی و عظمت، چه باید بگویم؟ دل من به اندازهای دردمند و خونین شده است که از افق سرخ، غم و اندوه من بیشتر شده است.
هوش مصنوعی: دلبر در دل من به خاطر خون دل من رنگین و زیبا شد! نتیجهی این همه رنج و درد دلم، به این شکل درآمد.
هوش مصنوعی: عید چیست؟ جایی برای جشن و شادی نیست. این روز، روز عزای ماست.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.