گنجور

 
عراقی

با عشق تو ناز در نگنجد

جز درد و نیاز در نگنجد

با درد تو درد در نیاید

با سوز تو ساز در نگنجد

بیچاره کسی که از در تو

دور افتد و باز در نگنجد

با داغ غمت درون سینه

جز سوز و گداز در نگنجد

با عشق حقیقیت به هر حال

سودای مجاز در نگنجد

در میکده با حریف قلاش

تسبیح و نماز در نگنجد

در جلوه‌گه جمال حسنت

خوبی ایاز در نگنجد

با یاد لب تو در خیالم

اندیشهٔ گاز در نگنجد

آنجا که رود حدیث وصلت

یک محرم راز در نگنجد

وآندم که حدیث زلفت افتد

جز شرح دراز در نگنجد

چه ناز کنی عراقی اینجا؟

جان باز، که ناز در نگنجد