گنجور

 
عراقی

بیا، ای دیده، تا یک دم بگرییم

نیم چون خوشدل و خرم بگرییم

دمی بر جان پر حسرت بموییم

زمانی بر دل پر غم بگرییم

گهی از درد بی‌درمان بنالیم

گهی از زخم بی‌مرهم بگرییم

دل ما مرد، بر تن خوش بموییم

چو عیسی رفت، بر مریم بگرییم

چو کار از دست رفت، این گریهٔ ما

ندارد هیچ سودی، هم بگرییم

خوشا آن دم که با ما یار خوش بود

کنون در حسرت آن دم بگرییم

نشد جان محرم اسرار جانان

بر آن محروم نامحرم بگرییم

تن بیمار ما درهم شد از غم

بر آن بیچارهٔ درهم بگرییم

ز عمر ما دوسه دم ماند باقی

بیا، کین یک دو دم بر هم بگرییم

عراقی را کنون ماتم بداریم

بر آن مسکین درین ماتم بگرییم

 
نسک‌بان: جستجو در متن سی‌هزار کتاب فارسی
sunny dark_mode