گنجور

 
عراقی

از دل و جان عاشق زار توام

کشتهٔ اندوه و تیمار توام

آشتی کن بامن، آزرمم بدار،

من نه مرد جنگ و آزار توام

گر گناهی کرده‌ام بر من مگیر

عفو کن، من خود گرفتار توام

شاید ار یکدم غم کارم خوری

چون که من پیوسته غمخوار توام

حال من می‌پرس گه گاهی به لطف

چون که من رنجور و بیمار توام

چون عراقی نیستم فارغ ز تو

روز و شب جویای دیدار توام

 
 
 
عطار

عاشق لعل شکربار توام

فتنهٔ زلف نگونسار توام

هیچ کارم نیست جز اندوه تو

روز و شب پیوسته در کار توام

بر من بی دل جهان مفروش از آنک

[...]

صفی علیشاه

تو نه ای تنها که من یار توام

مونس و همراز و غمخوار توام

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه