به دست غم گرفتارم، بیا ای یار، دستم گیر
به رنج دل سزاوارم، مرا مگذار، دستم گیر
یکی دل داشتم پر خون، شد آن هم از کفم بیرون
چو کار از دست شد بیرون، بیا ای یار، دستم گیر
ز وصلت تا جدا ماندم همیشه در عنا ماندم
از آن دم کز تو واماندم شدم بیمار، دستم گیر
کنون در حال من بنگر: که عاجز گشتم و مضطر
مرا مگذار و خود مگذر، درین تیمار دستم گیر
به جان آمد دلم، ای جان، ز دست هجر بیپایان
ندارم طاقت هجران، به جان، زنهار، دستم گیر
همیشه گرد کوی تو همی گردم به بوی تو
ندیدم رنگ روی تو، از آنم زار، دستم گیر
چو کردی حلقه در گوشم، مکن آزاد و مفروشم
مکن جانا فراموشم، ز من یاد آر، دستم گیر
شنیدی آه و فریادم، ندادی از کرم دادم
کنون کز پا درافتادم، مرا بردار، دستم گیر
نیابم در جهان یاری، نبینم غیر غمخواری
ندارم هیچ دلداری، تویی دلدار، دستم گیر
عراقی، چون نهای خرم، گرفتاری به دست غم
فغان کن بر درش هر دم، که ای غمخوار، دستم گیر
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر به معشوق خود میگوید که درگیر غم و رنج است و به یار خود درخواست میکند که به او کمک کند و دستش را بگیرد. او به درد جدایی و هجران اشاره میکند و از آن مینالد که همیشه در غم و اندوه به سر میبرد. شاعر همچنین از آزار و تنهایی خود خبر میدهد و از معشوق میخواهد که او را فراموش نکند و در کنار او باشد. در انتها، شاعر با اشاره به نامش، عراقی، میگوید که باید در برابر غم مقاومت کند و اجازه ندهد که غم بر او غلبه کند.
هوش مصنوعی: غم و اندوهی عمیق من را در بر گرفته است. ای دوست، لطفاً به کمکم بیا و دستم را بگیر. من دردی را که احساس میکنم شایستهام، پس مرا تنها نگذار و به حمایت خود ادامه بده.
هوش مصنوعی: دل من پر از غم و درد بود، اما حالا دیگر نمیتوانم آن را نگهدارم. وقتی که همه چیز از کنترل من خارج شد، ای دوست، خواهش میکنم کمکم کن و دستم را بگیر.
هوش مصنوعی: از زمانی که از وصال تو جدا شدم، همواره در درد و رنج بودم. از لحظهای که از تو دور شدم، بیمار شدهام؛ لطفاً به کمک من بیای.
هوش مصنوعی: اکنون به حال من نگاه کن: من به شدت نیازمند و درمانده شدهام، مرا تنها نگذار و خودت نیز نرو، در این زمان سختی به من کمک کن.
هوش مصنوعی: دل من از فراق تو به شدت رنج میبرد و توان ادامهی دوری را ندارم. ای جان، لطفاً کمکم کن و دستم را بگیر تا این درد را تحمل کنم.
هوش مصنوعی: من همیشه در اطراف کوی تو بسته به عطر تو میچرخم، اما هیچگاه رنگ صورت تو را ندیدهام. به همین دلیل حالتی ناخوش دارم، لطفاً دستم را بگیر.
هوش مصنوعی: وقتی که حلقه را در گوش من کردی، مرا رها نکن و فراموشم نکن عزیزم. به یاد من باش و دستم را بگیر.
هوش مصنوعی: آه و نالههای من را شنیدی، اما کمکی نکردی. حالا که به زمینی افتادهام، خواهش میکنم مرا بگیر و دستم را بگیر.
هوش مصنوعی: در این دنیا یاری برایم نمییابم و تنها غم و اندوه را میبینم. هیچ دلگرمی ندارم و فقط تویی که میتوانی دلم را شاد کنی، لطفاً دستم را بگیر.
هوش مصنوعی: عراقی، اگر خوشحالی و شاد نیستی، به دام غم گرفتار شدهای، پس هر روز به درگاه او فریاد بزن و از او بخواه که به کمک تو بیاید و دستت را بگیرد.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی ترانههای دیگر
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.