بخش ۱۱ - امارت امیر مختار و بدست آوردن عبدالله بن مطیع
یکی روز او را رسید آگهی
که عبدالله آن مایه گمرهی
دراین شهر پنهان به جایی دراست
سراسیمه از گردش اختر است
بدو بخشش آورد فرخ امیر
بفرمود با توشه ای بارگیر
ببردند آنجا که او بد نهان
بگفتند: فرموده میر جهان
که ما را به آزار تو نیست رای
بگیر این و زین بیش اینجا مپای
چو ایمن شد آن مرد ترسنده زود
سوی بصره شد نزد مصعب چو دود
امیر سرافراز ناورد خواه
بیاراست کار سران سپاه
نخستین به بر خواند آن نامور
محمد که بودش عطارد پدر
فرستاد زی آذر آبادگان
که باشد در آن جایگه حکمران
دگر عبدرحمن فرخ نژاد
که بد زاده ی سعد بن قیس راد
به موصل فرستاد میر دلیر
که آنجا شود غالب آن شرزه شیر
به حلوان کجا کرد پس مرزبان
گزین سعد پور خزیف جوان
به فرمان مختار فرخنده پی
عمر پور صائب روان شد به ری
به هر جا به فرماندهی مهتری
فرستاده با نامور لشگری
به کوفه درون خویش سالار گشت
مرآن مرز را خود نگهدار گشت
در گنج بر روی لشگر گشود
ابا دشمن و دوست نیکی نمود
کنون از من این طرفه گفتار نو
ز پور مطیع بد اختر شنو
ز چنگال شیر دژم چون رها
شد آن روبه پیر،گشت اژدها
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.