گنجور

 
الهامی کرمانشاهی

یکایک به اندوه بشمردشان

همی بر زبان نام ها بردشان

نخستین بگفت ای گزین پور عم

یل دشمن انداز و شیر دژم

سرافراز مردا سرا مسلما

نبرده سوار بنی هاشما

کجایی که بینی مرا بی سپاه

به گرد اندرم لشگری کینه خواه

برادر ابولفضل عباس راد

مه هاشمی میر حیدرنژاد

کجایی که آری به شمشیر دست

بدین بد سگالان در آری شکست

کجایی علی(ع) ای جوان پور من

فروغ جهان بین بی نور من

پدر را بیا یار و غمخوار باش

زنان حرم را پرستار باش

کجایی به خون خفته داماد من؟

شکیب دل و جان ناشاد من

بیا عم خود را به غم یار بین

به چنگال گرگان گرفتار بین

تو ای حر! جوان ریاحی نسب

الا ای سوار دلاور وهب

ایا مسلم عوسجه! ای حبیب!

تو عابس ایا پور راد شبیب

ایا پور نافع الا ای زهیر!

الا ای اسد! ای بریر! ای عمیر!

ایا نامداران شمشیر زن

که بودید نیروی بازوی من

چه شد آن همه عهد و پیمانتان؟

مگر سست شد بر من ایمانتان؟

گر اینسان گذشتید از یاری ام

کشیدید دست از مددکاری ام

حریم رسولند این بانوان

که هستند از بی کسی در فغان

الا ای دلیران پرخاشخور

از این خواب نوشین برآرید سر

حریم نبی (ص) را بدارید پاس

زآسیب این قوم حق ناشناس

چو شاه حجاز این نوا کردراست

تو گفتی مگر شور محشر بخاست

شهیدان که بد ماهشان در محاق

ز جور مخالف به دشت عراق

زبانگ حسینی به هوش آمدند

نشستند و اندر خروش آمدند

ز راه گلو پاسخ آراستند

ز شه اذن برخاستن خواستند

بگفتند: کای داور سرفراز

گرت هست بریاری ما نیاز

همه بهر این کار آماده ایم

اگر چند از این پیش جان داده ایم

شهنشه مرآن کشتگان را ستود

فرستاد بر جان هر یک درود

بگفت: ای شهیدان گلگون کفن

بمانید بر حالت خویشتن

من اینک روانم به سوی شما

همی سوزدم آرزوی شما

چو به جای خفتند یاران شاه

برآمد یک شیون ازخیمه گاه