گنجور

برای پیشنهاد تصاویر مرتبط با اشعار لازم است ابتدا با نام کاربری خود وارد گنجور شوید.

ورود به گنجور

 
الهامی کرمانشاهی

چه شهزاده؟روی خداروی او

کمند دل باب گیسوی او

تو گفتی که در پهنه ی کارزار

فرود آمد از عرش پروردگار

به لشگر بتابید نورش ز دور

چو سیمای یزدان به سینای طور

زفر فروزان اوشد زمین

پر از کبریای رسول امین

زبازوی او نیروی کردگار

عیان بود چون دست پروردگار

چو آمد به میدان عنان درکشید

شد از قامت او قیامت پدید

سپه چون بدیدند آن روی وموی

همان قامت و پیکر نامجوی

بگفتند مانا رسول (ص) است این

که بنهاده روسوی میدان کین

پراکنده شد لشگر بی شمار

که ما را به رزم پیمبر (ص) چه کار؟

بگفتند با ابن سعد آن سپاه

که ازما دگر جنگ کردن مخواه

ندانی که در رزمگاه آمده است

پیمبر (ص) به جنگ سپاه آمده است

همانا چو تنهایی پور دید

ز مینو پی یاری او چمید

نجوییم مابا پیمبر (ص) ستیز

بریزد اگر خونمان تیغ تیز

بگفت آن بد اندیش کاین نامدار

که رو کرده زی پهنه ی کارزار

پیمبر (ص) نه پورشه نینواست

سراپا شبیه رسول (ص) خداست

به بابش چنان کار گردیده تنگ

که او را روان کرده ازبهر جنگ

بگیرید گردش دراین کارزار

پدر را به داغش نشانید زار

وز آن سوی شهزاده برزد خروش

که ای بد سگالان تاریک هوش

بگویم که ام من علی اکبرم (ع)

به دیدار وبالا چو پیغمبرم (ص)

جوان حسینم روان حسن (ع)

نبی جد وزهرا بودمام من

به دیدار ماه جوانان منم

روان علی خفته در جوشنم

منم بحر توحید و غرق وصال

از آن یافتم این جلال و جمال

منم آنکه خاکم به مردی سرشت

دلیری چو من پای برزین بهشت

زنم تیغ در یاری باب خویش

نترسم ازین لشگر کفر کیش

بدان خانه کان جای فیض خداست

که جای پیمبر (ص) سزاوار ماست

به یزدان که پورزن زشتکار

نخواهد به ما گشت فرمانگذار

اگرهست مردی درآید به جنگ

ببیند زمن حیدری تیغ و چنگ

به میدان فرزند دلبند شاه

نیامد یکی مرد از آن سپاه

چو این دید نوباوه ی بوتراب

بیفشرد پای یلی در رکاب