گنجور

برای پیشنهاد تصاویر مرتبط با اشعار لازم است ابتدا با نام کاربری خود وارد گنجور شوید.

ورود به گنجور

 
الهامی کرمانشاهی

کهین داشت نام نیا از پدر

به کردار بهتر زمهتر پسر

بداختر پدر گفت با آن دوتن

که هان ای دوفرزند دلبند من

شمارا دراین داوری چیست رای؟

سپه برکشم یا بمانم به جای؟

مهین گفت: تیغ ستم تیز کن

کهین گفت: زین کار پرهیز کن

مهین گفت: رو- زین جهان کام گیر

کهین گفت: درخانه ام آرام گیر

مهین گفت: مگذر ز رای امیر

کهین گفت: فرمان احمد پذیر

مهین گفت:برملک سالارباش

کهین گفت:ترسان زدادارباش

مهین گفت: درتاز رخش یلی

کهین گفت: آزرم دار ازعلی

مهین گفت: ازین ره مکن واهمه

کیهن گفت:آزرمی ازفاطمه

مهین گفت: فرماندهی خوشتر است

کهین گفت: دوزخ تورا کیفر است

مهین گفت: بشنو یکی پند من

کهین گفت: نفریبدت اهرمن

چوگفتارشان اندرآمد به پای

برآمد غو ویله زاهل سرای

عمر آن ستمگستر زشت کیش

شگفتی فرو ماند درکار خویش

به خود گفت با شاه یثرب دیار

گل باغ پیغمبر تاجدار

نشاید که پیکار وجنگ آورم

سردوده در زیر ننگ آورم

دگر باخداوند دنیا ودین

نپویم ره جنگ و پرخاش وکین

نباشد مرا حکمرانی به ری

هم آخر یزیدم بتازد ز پی

درآخر زایین حق بازگشت

به دیو فسون پیشه انباز گشت

همانا چه دری گرانمایه سفت

دراین ره خداوند شهنامه گفت:

چو تیره شود مرد را روزگار

همه آن کند کش نیاید به کار

شنیدم به روزی ز مردی بزرگ

جهاندیده وسرفرازی سترگ