ابن یمین » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۵۵۳ باد سحری دوش من و یک دو سه تن بودیم در آرزوی آنسرو چمن گفتیم که آرد بر ما خاک درش باد سحر از میانه برخواست که من
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این بیت، شاعر به یادآوری یک صبح سحری میپردازد که او و چند نفر دیگر در آرزوی کنار چمن بودند. آنها امیدوار بودند که باد سحر خاک آن چمن را بر آنها بیاورد و در نهایت باد سحر به حرکت درآمده و از میانه برخواست.
هوش مصنوعی: در صبح زود، من و چند نفر دیگر به آرامی در حال حرکت بودیم و در دل آرزو میکردیم که به آن باغ سرسبز برسیم.
هوش مصنوعی: ما گفتیم که همچون خاک بر سر ما بریزد، اما در صبح، ناگهان از وسط برخواست که من.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
گردنده چو روز نوبهاری با من
از خشم دل آکنده چو ناری بر من
چون کلک سر خویش دو داری با من
ای نرم چو گل تیز چو خاری با من
گه بردوزی به دامنم بر دامن
گه نگذاری که گردمت پیرامن
گه دوست همی شماریم گه دشمن
تا من کیم از تو ای دریغا تو به من
هستم ز تو دلشکستهای عهد شکن
وز دوستی تو با جهانی دشمن
گیرم نبود دست من و دامن تو
بتوان کردن دست من و دامن من
دوش از غم هجرت ای بت عهدشکن
چون دوست همی گریست بر من دشمن
از بس که من از عشق تو مینالیدم
تا روز همی سوخت دل شمع به من
آمد بر من کارد کشیده بر من
گفتا که درین شهر تو باشی یا من
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.