ابن یمین » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۵۵۳

باد سحری دوش من و یک دو سه تن

بودیم در آرزوی آنسرو چمن

گفتیم که آرد بر ما خاک درش

باد سحر از میانه برخواست که من