گنجور

 
 
 
وطواط

بخشندهٔ نعمت و ستانندهٔ عز

بندندهٔ دشمن و گشایندهٔ دز

ایام ازو خیره و گردون عاجز

خوارزمشه عالم و عادل اتسز

سوزنی سمرقندی

خَلُّخی به غمِ خَلُّخ و اندیشهٔ غُز

با رغم سو کمان و اندیشهٔ بز

داریم بزی و سوکمانی که به جز

این را نتوان خواند شکر آن را تُز

میبدی

و حقک لا نظرت الی سواکا

بعین مودة حتّی اراکا

بر بندم چشم خویش و نگشایم نیز

تا روز زیارت تو ای یار عزیز

خاقانی

ای چشم تو فتنهٔ فلک را قلوز

هجران تو شیر شرزه را گیرد بز

ای زلف تو بر کلاه خوبی قندز

با غارت تو عفی الله از غارت غز

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه