ابن یمین » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۲۰۱ گفتم که چرا از شکرت رست نبات واندر ظلمات چون شد آن آبحیات خندید و بلطف گفت کای ابن یمین نی آب حیات باشد اندر ظلمات
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر از شخصی میپرسد که چرا از شیرینی و خوشی زندگی دور شده و در تاریکیها به دنبال آب حیات میگردد. آن شخص با لبخند پاسخ میدهد که آب حیات در تاریکی وجود ندارد و باید در روشنایی به دنبال آن بود.
هوش مصنوعی: گفتم چرا گیاهان از شیرینی تو جدا هستند و در تاریکی چگونه آن آب حیات به وجود آمد؟
هوش مصنوعی: او با لبخند و مهربانی گفت: ای پسر یمین، آیا در این تاریکیها آب حیات وجود دارد؟
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
ای زهر غم تو در دلم آب حیات
و ای عشوه عشق تو مرا راه نجات
گفتی: ببرم جان تو ای حور صفات؟
جان از تو مرا دریغ باشد؟ هیهات!
لعل تو ازان زمرد آورد نبات
تا باید از افعی دو زلف تو نجات
برگرد لب تو سبلت سبز تو هست
چون جامه خضر بر لب آب حیات
در ظلمت هجرت ای بت آب صفات
گم کرده راه و نیست امید نجات
باشد که چو خضر ناگه اندر ظلمات
ایزد ز تو راضیم کند آب حیات
چه آتش و چه خیانت از روی صفات
خائن رهد از آتش دوزخ هیهات
یک شعله از آتش و زمینی خرمن
یک ذره خیانت و جهانی درکات
آن روح که بسته بود در نقش صفات
از پرتو مصطفی درآمد بر ذات
واندم که روان گشت ز شادی میگفت
شادی روان مصطفی را صلوات
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.