گنجور

برای پیشنهاد تصاویر مرتبط با اشعار لازم است ابتدا با نام کاربری خود وارد گنجور شوید.

ورود به گنجور

 
ابن یمین

گر ستم میرسد از غیر ترا باک مدار

که مرا تجربه افتاد درین کار بسی

او نماند ابدا ظالم و تو مظلومش

که بد و نیک بیک حال ندیدست کسی

چون بد و نیک سر انجام فنا خواهد شد

جز نکوئی مکن ار هست ترا دسترسی

 
 
 
منوچهری

شاخ انگور کهن دخترکان زاد بسی

که نه از درد بنالید و نه برزد نفسی

همه را زاد به یک دفعه، نه پیش و نه پسی

نه ورا قابله‌ای بود و نه فریادرسی

عراقی

از کرم در من بیچاره نظر کن نفسی

که ندارم به جز از لطف تو فریادرسی

روی بنمای، که تا پیش رخت جان بدهم

چه زیان دارد اگر سود کند از تو کسی؟

در سرم نیست به جز دیدن تو سودایی

[...]

مولانا

به شکرخنده اگر می‌ببرد دل ز کسی

می‌دهد در عوضش جان خوشی بوالهوسی

گه سحر حمله برد بر دو جهان خورشیدش

گه به شب گشت کند بر دل و جان چون عسسی

گه بگوید که حذر کن شه شطرنج منم

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از مولانا
سعدی

گر درون سوخته‌ای با تو برآرد نفسی

چه تفاوت کند اندر شکرستان مگسی

ای که انصاف دل سوختگان می‌ندهی

خود چنین روی نبایست نمودن به کسی

روزی اندر قدمت افتم و گر سر برود

[...]

حکیم نزاری

کس ندارم که پیامی برد از من به کسی

چون کنم دسترسم نیست به فریاد رسی

بر کسی شیفته ام باز من خام طمع

که چو من سوخته خرمن یله کرده است بسی

از منش یاد نمی آید و خود می داند

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه