الا ای نسیم صبا از ره لطف
گذر کن بخاک در شهریاری
که بوسد ز بهر شرف پای تختش
کجا باشد اندر جهان تاجداری
زمن عرضه کن اینسخن گر توانی
از آن پس که خواهی ازو زینهاری
که گر من برین در بنانی نیرزم
برین آستان پس چه باشم غباری
اجازت دهد تا نهم رو بملکی
که ارزم بنانی در آنملک باری
گواهی نه بر حال من بنده آنکس
که نتوان نهفتن ازو هیچ کاری
که چاکر درین اختیاری ندارد
رسانید کارش بجان اضطراری
رهی در جنابت گلی گر نباشد
نه آخر بگلشن بود نیز خاری
سحاب کرم را چه نقصان در آید
که آبی زند بر لب خاکساری
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
ای ذات تو در صفات اعیان ساری
اوصاف تو در صفاتشان متواری
وصف تو چو ذات مطلقست اما نیست
در ضمن مظاهر از تقید عاری
از شست ، شها ، چو ناوکی بگذاری
در تیره شب از دیده سبل برداری
بر کرۀ شبدیز چو ران بفشاری
کیمخت زمین بماه نو بنگاری
ما را صنما بدی همی پیش آری
وز ما تو چرا امید نیکی داری
رو رو جانا غلط همی پنداری
گندم نتوان درود چون جو کاری
عشق آتشی افروخت که از بسیاری
در دوزخم افکند همی پنداری
دل سوخته بودی به هزاران زاری
گر آب دو چشم من نکردی یاری
از کوزهگری کوزه خریدم باری
آن کوزه سخن گفت ز هر اسراری
شاهی بودم که جام زرینم بود
اکنون شدهام کوزه هر خماری
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.