گنجور

 
ابن یمین

هر که بر حضرت دادار توکل دارد

مخلصی زود پدید آیدش از قید هموم

وانکه با طاعت و پرهیز رود بر در او

شافعش بود و بود گرچه جهولست و ظلوم

مکن اندیشه بیهوده ز نیک و بد کار

که بد و نیک جهان هست یکایک محتوم

طالع ار سعد و گر نحس بفرمان ویست

نبرد ره بقضا معتقد رمل و نجوم

بودنی عاقبت الامر بباشد لیکن

هر یکی را اجلی باشد و وقتی معلوم

هر کسی را ز پی کار دگر ساخته اند

دست داود کند آهن و پولاد چو موم

راه تسلیم و رضا گیر که نگشود کسی

گرچه کوشید بسی پرده سر مکتوم

سخن ابن یمین گوش تو گر بنیوشد

شود آکنده صدف وار بدر منظوم

 
 
 
ناصرخسرو

من چو نادانان بر درد جوانی ننوم

که در این درد نه من باز پسینم نه نوم

پیری، ای خواجه، یکی خانهٔ تنگ است که من

در او را نه همی یابم هر سو که شوم

بل یکی چادر شوم است که تا بافتمش

[...]

سوزنی سمرقندی

کل شبلی شد ازینجا و مرا شد معلوم

ماندم از صحبت آن جفته سیمین محروم

سخت کردم بدیگر جای سر ایر چو موم

رخت دل بر دم هر سو ز هوای کل شوم

امیرعلیشیر نوایی

زده صف خیل اکابر که برا ای مخدوم

مخلصان را مکن از دیدن رویت محروم

ادیب الممالک

این بنا را ملک شرق بهم چشمی روم

هشت تا قدرت خود بر همه سازد معلوم

ساخت قصری چو بروج فلکی در آن بوم

اهل شوری را بنشاند در او همچو نجوم

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از ادیب الممالک
مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه