گنجور

 
ابن یمین

شهریارا من از این حضرت چون خلد برین

میروم وز سر حسرت بفضا مینگرم

هستم از بیم جدائیت سر آسیمه چنانک

خبر از پای ندارم که زمین میسپرم

اگرم دست اجل از سر ما نفشاند

خاک پای تو شود بار دگر تاج سرم

ور اجل دور ز رویت ندهد مهل مرا

بهمین مهر و نشان مهر تو با خاک برم

 
نسک‌بان: جستجو در متن سی‌هزار کتاب فارسی
sunny dark_mode