گنجور

 
ابن یمین

بمن رسید که بحر علوم در گه موج

گهر فشاند بساحل برای تربیتم

سر افاضل ایام فخر ملت و دین

که اوست بلبل دستانسرای تربیتم

هوای تربیتم کرد و میل خاطر او

بحال بنده بود منتهای تربیتم

ضمیر روشن او شد بچشم سرور عهد

بسان آینه صورت نمای تربیتم

بر آستانه جاه وزیر شاه نشان

بلطف شامل خود داد جای تربیتم

محل تربیتم مینهد ور او نبود

مرا چه قدر بود من کهای تربیتم

همین که صنعت خیاط رسته کرمش

چگونه ساخت بآسان قبای تربیتم

اگر چه عذر کرمهای او نیارم خواست

که کرد بیجهتی ابتدای تربیتم

ولی زابن یمین یک خزانه گوهر نظم

ستانم و دهمش در بهای تربیتم

تهی ز ببل طبعش مباد گلشن فضل

که خوش همی زند الحق نوای تربیتم