استاد کارخانه دنیا بهیچ وقت
از بهر کس بنقش بقا جامه ئی نبافت
چون رستم زمانه بدستان گشاد دست
اسفندیار رویتن از وی امان نیافت
افتاد در کشاکش ایام چون کمان
آنکو بتیر فکرت خود موی میشکافت
از بهر درکشیدن آزادگان به بند
گردون ز خیط ابیض و اسود کمند تافت
نا نی نیافت عاقل ازینچرخ سفله طبع
تا چون تنور سینه بسوز جگر نتافت
دنیا بجای دین مطلب کابلهست آنک
با دشمنان نشست و رخ از دوستان بتافت
بگریز از اینجهان ز غرورش که پیش از این
عنقا نه بر گزاف سوی انزوا شتافت
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
خورشید فضل باز ز برج شرف بتافت
جمشید شرع خاتم اقبال باز یافت
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.