گنجور

 
ابن یمین

خواهی که خوار می نشوی ایعزیز من

هرگز به دم کسی نزنی پیش کس نفس

زیرا که با تو کس نکند ماجرا از آنک

بهر چه یاد می نکنی پیش من ز کس

و آنکس که شهره گشت ببد گفت دیگران

کس را بصحبتش نبود در جهان هوس