گنجور

 
ابن یمین

ای باد صبحدم گذری کن ز راه لطف

بر حضرتی چو کعبه اسلامیان عزیز

یعنی جناب سرور گردنکشان عهد

آنکو بنزد خلق جهان چون روان عزیز

خاک درش ببوس بتعظیم و پس بگوی

گر باشدت مجال سخن پیش آن عزیز

کابن یمین فروخت بوجه معاش خویش

املاک و هر چه بودش در خان و مان عزیز

اکنون نه ملک ماند و نه یکجو بهای ملک

وین خوش که برقرا بماندست نان عزیز

نانی در ایندیار بخواری همی خورد

ای کرده کردگار ترا در جهان عزیز

لطفی کن و جواز دهش تا از اینمقام

جائی رود که نان نبود همچو جان عزیز