لغتنامهابجدقرآن🔍گوگلوزنغیرفعال شود

گنجور

 
ابن یمین

شکرها میکنم در این ایام

که تهیدست گشته ام چو چنار

ز آنکه چون گل اگر زرم بودی

دست گیتی مرا نهادی خار

بستدندی بصد شکنجه و چوب

بقیاس جماعت زر دار

من چنین گشتمی که اکنونم

مفلس و با هزار عیب و عوار

شکر ایزد بر آن همیگویم

که درین فترت و تغلب کار

گرچه اندک بضاعتم باری

سودم آمد شکنجه بسیار

 
 
 
پرسش‌های پرتکرار
رودکی

بر رُخَش زلف عاشق است چو من

لاجرم همچو منش نیست قرار

من و زلفین او نگونساریم

او چرا بر گل است و من بر خار؟

همچو چشمم توانگر است لبم

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از رودکی
دقیقی

زان مرکّب که کالبد از نور

لیکن او را روان و جان ازنار

زان ستاره که مغربش دهنست

مشرق او را همیشه بر رخسار

عنصری

بارگی خواست شاد بهر شکار

بر نشست و بشد بدیدن شار

فرخی سیستانی

ای دل نا شکیب مژده بیار

کامد آن شمسه بتان تتار

آمد آن سرو جلوه کرده به ناز

آمد آن گلبن خمیده ز بار

آمد آن بلبل چمیده به باغ

[...]

منوچهری

هست ایام عید و فصل بهار

جشن جمشید و گردش گلزار

ای نگار بدیع وقت صبوح

زود برخیز و راح روح بیار

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه