برهان دین و حجت اسلام خواجه نصر
ای منظر تو مظهر الطاف کردگار
وی آنکه خاکپای ترا شاه اختران
زیبد که تاج سر کند از بهر افتخار
من بنده در مدایح سلطان معز دین
گفتم قصیده ئی خوش و مطبوع و آبدار
اول بر آستان تواش عرضه داشتم
بردی بر آسمانش ز تحسین بیشمار
و آخر نگشت خاطر تو ملتفت بد آنک
شعرم بفر مدحت شه یابد اشتهار
زینرو چو زر ناسره در دست من بماند
هر چند بود پاکتر از در شاهوار
آری بهر کجا که روم حرفه الادب
باشد مرا ملازم و همراه و یار غار
ور نیست حرفه الادب آخر ز بهر چیست
کین بنده را ز صدمت احداث روزگار
پیوسته با عنایت چون تو مر بیئی
چون خال و زلف سیمبرانست حال و کار
شعر مرا که عرصه عالم فرو گرفت
مانند صیت معدلت شاه کامکار
حقا که در جناب افاضل مآب تو
دارم طمع که بهتر ازین باشد اعتبار
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
ای خواجه، این همه که تو بر میدهی شمار
بادام ترّ و سیکی و بهمان و باستار
مار است این جهان و جهانجوی مارگیر
از مارگیر مار برآرد همی دمار
نیلوفر کبود نگه کن میان آب
چون تیغ آبداده و یاقوت آبدار
همرنگ آسمان و به کردار آسمان
زردیش بر میانه چو ماه ده و چار
چون راهبی که دو رخ او سال و ماه زرد
[...]
از دیدن و بسودن رخسار و زلف یار
در دست مشک دارم و در دیده لاله زار
بامشک رنگ دارم از آن زلف مشکرنگ
با لاله کار دارم از آن روی لاله کار
ماندست چون دل من در زلف او سیر
[...]
یکروز مانده باز زماه بزرگوار
آیین مهر گان نتوان کرد خواستار
آواز چنگ وبربط و بوی شراب خوش
با ماه روزه کی بود این هر دو سازگار
ورزانکه یاد از و نکنی تنگدل شود
[...]
باران قطره قطره همی بارم ابروار
هر روز خیره خیره ازین چشم سیل بار
ز آن قطره قطره، قطره باران شده خجل
ز آن خیره خیره، خیره دل من ز هجر یار
یاری که ذره ذره نماید همی نظر
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.