وزیر کشور چارم غیاث دولت و دین
توئی که رای تو صد ملک را بیاراید
بهر چه بخت جوان تو حکم جزم کند
سپهر پیر بر آن نکته ئی نیفزاید
فضایل تو گر از خود نهان کند حاسد
چنان بود که بگل آفتاب انداید
هزار عقده اگر بر امور ملک افتد
ضمیر تو بسر انگشت فکر بگشاید
روا بود که در ایام دولت چو توئی
زمانه همچو منی را بغم بفرساید
ز گوسفند و جو و کاه و از دقیق و حطب
گزیر نیست که این پنجگانه میباید
ضمیر پاک تو چون حال بنده میداند
سزد که بنده بذکرش صداع ننماید
کنون چو کار مرا هیچ استقامت نیست
گرم اجازت رجعت دهی همی شاید
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، وزیر کشور به صفات و ویژگیهایش اشاره میکند و از اهمیت نظر او در حکومت و سرنوشت کشور میگوید. او تأکید میکند که شایستگیهایش اگرچه ممکن است مخفی بمانند، ولی در صورت بروز مشکلات، نیت پاک او به کمک میآید. همچنین، وزیر از وضعیت کنونی خود ابراز ناامیدی میکند و امیدوار است که اجازه بازگشت به او داده شود. در نهایت، وی به نیازهای اساسی زندگی اشاره میکند و نشان میدهد که در سیطره قدرت باید به این مسائل توجه شود.
هوش مصنوعی: تو ای غیاث، وزیر کشور چهارم، هم دولت را به سامان میآوری و هم دین را. نظر و فکر تو میتواند سرزمینهای بسیاری را آباد کند.
هوش مصنوعی: هر آنچه که سرنوشت جوانی تو تعیین کند، زمانهی کهن بر آن افزودهای نخواهد داشت.
هوش مصنوعی: اگر معایب و بدیهای تو درون خودت پنهان بماند، حسودان مانند گلهایی خواهند بود که در برابر تابش آفتاب، رنگ و رونق خود را از دست میدهند.
هوش مصنوعی: اگر هزار مشکل بر امور کشور پیش بیاید، فکر تو میتواند راهحلهایی را به تو ارائه دهد.
هوش مصنوعی: در دوران خوشبختی و قدرت تو، طبیعی است که کسی مانند من که با غم و اندوه دست و پنجه نرم میکند، از بین برود.
هوش مصنوعی: از گوسفند، جو، کاه و نیز چوب و هیزم نمیتوان فرار کرد، زیرا این پنج مورد باید وجود داشته باشند.
هوش مصنوعی: ضمیر خالص و پاک تو بهتر است که به یاد خداوند باشد و برای او حال و احساس خود را بیان کند، درست مثل حال بندهای که میداند پروردگارش چیست و باید در ذکر و یاد او کوشید.
هوش مصنوعی: الان که وضعیت من هیچ ثباتی ندارد، اگر اجازه بازگشت به من بدهی شاید بتوانم برگردم.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
خوش آید او را چون من بناخوشی باشم
مرا که خوشی او بود ناخوشی شاید
مرا چو گریان بیند بخندد از شادی
مرا چو کاسته بیند کرشمه بفزاید
دلم ز اندوه بی حد همی نیاساید
تنم ز رنج فراوان همی بفرساید
بخار حسرت چون بر شود ز دل به سرم
ز دیدگانم باران غم فرود آید
ز بس غمان که بدیدم چنان شدم که مرا
[...]
زهی سزای محامد محمد بن خطیب
که خطبهها همی از نام تو بیاراید
چنان ثنای تو در طبعها سرشت که مرغ
ز شاخسار همی بیثبات نسراید
ز دور نه فلک و چار طبع و هفت اختر
[...]
بهار باز جهان را همی بیاراید
جمال چهرهٔ بستان همی بیفزاید
بسان جلوه گران گوش و گردن گیتی
بگونه گونه جواهر همی بیاراید
سحاب روی شکوفه همی بیفروزد
[...]
خدای کار چو بر بندهای فرو بندد
به هرچه دست زند رنج دل بیفزاید
وگر به طبع شود زود نزد همچو خودی
ز بهر چیزی خوار و نژند باز آید
چو اعتقاد کند کز کسش نباید چیز
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.