گنجور

 
ابن یمین

طالع من ببین که از پی آب

گر روم سوی بحر بر گردد

ور بدوزخ طلب کنم آتش

آتش از یخ فسرده تر گردد

گر برم حاجتی بنزد کسی

در زمان گوشهاش کر گردد

ور ز راهی طلب کنم کف خاک

خاک حالی بنرخ رز گردد

گر بکوهی طلب کنم سنگی

سنگ نایاب چون گهر گردد

ور بنزد کسی سلام برم

هر دو گوشش چو گوش خر گردد

اینچنین حالهاش پیش آید

هر که را روزگار بر گردد

بر همه حال شکر ابن یمین

که مبادا ازین بتر گردد