گنجور

 
ابن یمین

رای مخدوم که از عالم غیب آگاهست

حال من بنده کماهی بیقین میداند

من نه آنم که بجز شعر ندارم هنری

عیب من همت والام خود این میداند

منم آنکس که با کسیر هنر خامه من

از شبه ساختن در ثمین میداند

لیک ازینگونه مضیق که منم کس نبود

وینسخن بی سخن آن داور دین میداند

چه کنم عرضه بر او قصه پر غصه چو او

به ز من حال من زار حزین میداند

دولتش باد که او مصحلت ابن یمین

در همه کار به از ابن یمین میداند

 
نسک‌بان: جستجو در متن سی‌هزار کتاب فارسی
sunny dark_mode